مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

برف

برف هفت سالگی ام را بخاطر صدای پدر دوست داشتم...

پاشو ببین چه برفی اومده!


برف ده سالگی ام را بخاطر آدم برفیهایش

برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش

برف هجده سالگی درست یادم نیست در میان افکار 

یخ زده بود!


برف بیست سالگی قدم زدنهای عاشقانه و رد پاهایم...

برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد بود.. 

چقدر از دوستهای مهربونم بیخبرم . ببخشید. 

سلام

سلام خونه ی قدیمیم که تنها افتادی متروک شدی تار عنکبوت گرفتی. خوبی خونه جونم . چقدر ازت دور شدم. فکر نکن فراموشت کردم نه بخدا. همیشه گوشه ی ذهنم هستی اما چه کنم واقعا وقت کم میارم. دلم برای درد و دل کردن باهات تنگ شده باور کن.  یادته اون روزها هر روز میومدم و باهات حرف میزدم هی گذشت اونروزها. 

وقتی کوشان بیداره در حال مراقبت و سرویس دهی به کوشانم وقتی هم که خوابه باید زود تند سریع غذا درست کنم دوش بگیرم و از همه مهمتر خونه رو مرتب کنم که وقتی بیدار شد دوباره از اول بهم بریزه جدیدا هم هر روز باید جاروبرقی بکشم چون کوشان در نقش جاروبرقی ظاهر شده.  

فعلا شانس اوردم کوشان ساعت ۱۰ شب بیهوش میشه و من حداقل تا ساعت  ۱۲ شب وقت دارم خونه مرتب کنم ظفشویی رو بزنم و در اخر خسته وکوفته فیلم نگاه کنیم.  اما خدا رو شکر این روزها رو تجربه کردم یادمه چقدر تو خیالم تو ذهنم این روزها رو به تصویر میکشیدم خوشحالم از تجربه کردنشون شکر 

کوشان فعلا راه نمیره و در حال اویزوون شدن از در و دیوار و صندلیه برای همین خیلی خطرناک شده و اکثر اوقات در حال مراقبت از اونم. کارهاش خیلی شیرین شده جوری که بعضی وقتها میخوام بخورم و قورتش بدم مثلا دیروز تموم خونمون رو با گندم شیرین پر کرده بود و من داشتم با جاروبرقی جمعشون میکردم سرش رو گذاشته بود زمین زیر میز رو نگاه میکرد ببینه چیزی اون زیر هست وقتی پیداشون میکرد سریع میزاشتشون دهنش که من جارو ش نکنم . 

روزهای گرم و سوزان تابستون تموم شد حیف باشه. تابستون رو دوست دارم شور و نشاطش رو دوست دارم. 

کارهایی که انجام داده و هنوزم انجام میده

۹۶/۴/۱۴ گفت اَفت= رفت

۹۶/۴/۱۹ گفت عار عار= قار قار

۹۶/۴/۲۷ با قصه خوابید تو بغلم

۹۶/۴/۲۹ از روم رد شد رفت اونورم

۹۶/۵/۱ بالاخره خودش چهار دست و پا رفت  در دوازده ماه و ۱۷روز هراااااااا

۹۶/۵/۲ اولین بار گفت اِکی=یکی

۹۶/۵/۹ تو ماشینش مینشست و خودش جلو عقب مبکرد

۹۶/۵/۱۳ اولین بار از صندلی خونه مامان اذری خودش رو کشید بالا

۹۶/۵/۱۴ باسنش رو داد بالا و پوزیشن گوگله برمیداره دو قدم میره خسته میشه غش میکنه

۹۶/۵/۲۰ شروع رسمی گوگله رفتن

۹۶/۵/۲۶ خودش خواست با لیوان گلگلی من اب بخوره همه رو ریخت سرش

۹۶/۶/۱ حساسیت به فلفل دلمه یی

۹۶/۶/۸ به همه میگفت عزیزممممم=اَدیدم

۹۶/۶/۱۰ اولین بار رفت شهربازی و مگه پیاده میشد

۹۶/۶/۱۱ اولین بار رفتیم شمال

۹۶/۶/۱۲ اولین بار دریا و دید و اب بازی کرد

۹۶/۶/۱۲ علیرضا رو صدا میکرد اَدِدا

 ۹۶/۶/۱۷ با سر اره میگه

۹۶/۶/۱۹ اتل اتل گفت

۹۶/۶/۲۰ صدای گربه دراورد مََووووو

۹۶/۶/۲۳ به تابلو میگه تا

۹۶/۶/۲۸ ۵ امین دندون کوشان دیده شد هوررررررا

۹۶/۶/۲۹ خودش به تنهایی زیپ باز کرد

آغازی جدید

دیشب باللخره موفق شدم تا حدودی موفق شم و شیر شبانه کوشان رو کنترل کنم. خیلی تصمیم سختی برام بود اما اجراش کردم 

خیلی تحقیق و بررسی کردم دیدم برای من پ کوشان بهتره اول شیر شبش رو کم کنم بعد که موفق شدم برم برای گرفتن شیر روزانه . 

دیسب شیر دادم و خوابوندمش ساعت ۱۰/۳۰ بود خوابید تا ساعت ۲/۳۰ بیدار شد شیر میخواست منم شیشه شیرش که اب توش بود دادم دستش تموم ابش رو خورد ولی باز شیر میخواست و طبق عادت هر شبش. دقیقا تا ساعت ۳/۳۰ تکونش دادم تا خوابش برد و خوابید تا ۵/۳۰ صبح دیگه خیلی خوابم میومد تو بغلم شیرش دادم و بیهوش شدم  بشد که موفق شوم. 

شروع گرفتن از شیر شبانه : کوشان ۱۳ ماه و ۱۱  روزه

هیس

#هیس_مردها_که_گریه_نمیکنند!

هیس!

به دنیا که امدم نیمه شب بود؛ همه گفتند هیس! ساکتش کنید، مردم را زابراه میکند! کمی بزرگ تر شدم؛ 4 یا 5 ساله!

یک روز در کوچه از روی دوچرخه به زمین افتادم. مادرم دوید، دستم را گرفت و گفت: هیس! مرد که برای یه زخم کوچیک گریه نمیکند!

10 ساله بودم که با علی، پسر لات مدرسه، دعوایم شد و حسابی کتک خوردم، آقای ناظم با چوبش روی دستم زد و گفت: پسر که گریه نمیکند!

18 ساله بودم و عاشق! نشد....نگذاشتند بشود! در نبودش اشک میریختم که گفتند هیس! از سیبیلت  خجالت بکش،مرد که گریه نمیکند!

حالا دیگر پیر شده ام... از نفس افتاده... خمیده... مویی سفید کرده ام

حالا هر روز برای جوانی ام... برای زمین خوردنم... برای بی مهری چشیدنم!

ساعت ها گریه میکنم!

دست خطی هم نوشته ام، برای پسر نداشته ام نوشتم!

نوشته ام گریه کن! نی نی پرارین مرد گریه میکند!!

خوب هم گریه میکند... با صدای بلند هم گریه میکند!

گریه کن پسرم!

اصلا گریه مال مرد است!

تا ابد گریه کن برای خودت

برای من... برای تمام مردان!

برای مایی که یک عمر سهممان از اشک... یک هیس بود و بس!

اصلا هرکسی که گفت نباید مرد گریه کند حرف اضافی زد چه کسی گفته مرد گریه نکند قید احساسش را بزند چرا..چون مرد است!

وقتی مرد قید احساسش را بزند کم کم انسانینتش کم رنگ میشود .

چه شب ها که حضرت علی سر در چاه فرو می برد و به پهنای صورت اشک میریخت... 

مردها هم گریه میکنند! به پسر بچه ها نگویید مرد که گریه نمیکند!