مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

بهمن زیبا

این مدت  اصلا فرصت نمیشد بیام نت نه اینکه وقتم پر بود ها نه بخاطر اینکه بعدازظهرها نت نداشتم بیام . خلاصه اینکه این ماه پر از سوپرایز شدن توسط کوشان بود . شیطونیهای خوشمزش و من رو غرق در خوشبختی کردن   فعلا شدم مامان تمام وقت و اول صبح ها همیشه اول مشغول اماده کردن صبحونه و نهار کوشان بعضی از روزها خودم ساعت ۱۱ صبحونه میخورم اما اشکال نداره این روزها تکرار ناشدنیه.  دقیقا روز ۱۹دی بود که غذا خوردن رو با فرنی شروع کرد خیلی خوب بود از اون روز دیگه درگیر صبحونه نهار شام کوشان شدم.  

بعضی روزها واقعا کم میارم و دلم برای ساعتهای تنهاییم تنگ میشه اما وقتی کوشان همون موقع نگاهم میکنه برام میخنده یا بوسم میکنه تموم حسهای منفی ازم دور میشه  من میمونم و کوشان و یک عالمه حسهای زیبا و مادرانه.  خدا یا شکر .  

بعضی وقتها از نظر روحی کم میارم چرا واقعا نکنه مشکی دارم؟؟؟؟ 

شیطونک کاریهای کوشان 

اولین باری که جیغ جیغو شد ۹۵/۱۱/۲

اولین باری که  بابا یی رو خوب بوس میکرد ۹۵/۱۱/۳

اولین باری که برای مامان لوس میشد ۳۹۵/۱۱/۴

اولین باری که قل قلی شد ۹۵/۱۱/۵.  ۶ ماه و ۲۱ روزش بود 

اولین باری که جعبه اسباب بازیهاش جلوش بود و نشست بازی کرد ۹۵/۱۱/۸

اولین باری که برامون سخنرانی کرد۹۵/۱۱/۱۱ و گفت دَدَ

اولین باری که رو سر اقای پدر بالا اورد۹۵/۱۱/۱۲

اولین باری که  بوضوح دد گفت ۹۵/۱۱/۱۵. ❤️❤️❤️❤️

اولین بار که سوار روروئک شد و خوب پا زد ۹۵/۱۱/۲۲

اولین باری که بصورت بدو بدو با روروئک کل خونه رو خودش تنها رفت ۹۵/۱۱/۲۷

دوستتون دارم