مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

ماهمیشه بلند ترین تاریکی سال روبهم تبریک میگیم ولی فراموش میکنیم طولانیترین روشنایی سال رو تبریک بگیم؛اول تیر (جشن تیرگان) طولانی ترین روز سال پیشاپیش مبارک؛امیدوارم زندگیتان همیشه گرم؛روشن وشاد باشه

پایان بهار 94

بهار سال 94 هم امروز رسما به پایان می رسه و یک فصل دیگه ای از زندگیمون سپری میشه. به عقب که نگاه میکنم میبینم خدا رو شکر بهار بدی برام نبود. عید 94 اولین عیدی بود که توی خونه ی خودمون بودیم و از استرس اجاره نشینی راحت بودیم البته بماند که وامهای عجیب غریبی داشتیم اما نقطه ی عطفش این بود که خونه دار شدیم. اردیبهشت 94 هم که مشغول مسافرتهای یکروزه بودیم و زیباییهای اردیبهشت رو داخل طبیعت دیدیم. خرداد 94 هم با چند تا خبر شوک کنند. و  همچنین رفتن به باغ و چیدن گیلاس و آلبالو به پایان رسوندیم  کلا فصل بهار پرمشغله ی بود برام. خدایا شکرت به خاطر تموم نعمتهایی که به من دادی شکرت. 

 

 

مربوط به پست قبل زنانگی بود

نمیدونم چرا وقتی اون متن رو خوندم یک جوری دلم گرفت و غمگین شدم. دلم سوخت برای خودم برای بچگی هام که چقدر زود گذشت و مجبور بودم  از خیلی خط قرمزها عبور نکنم یادمه اونوقتها خط قرمزهای خیلی خیلی زیادی بود همیشه یک ترس عجیبی داشتم  الان که فکر میکنم میبینم چقدر اون نوشته واقعیت داشته .  برخلاف میلم که همیشه عاشق داشتن یک دختر کوچولو بودم اما الان که فکر میکنم میبینم بیشتر دوست دارم نی نی آینده م پسر باشه که حداقل بسیاری از این خط قرمزها براش وجود نداشته باشه آخه ما تو جامعه ای زندگی میکنیم که خودمون برای خودمون خط قرمزهای زیادی رو درست کردیم:-( و خیلی وقتها نمیتونیم ازشون بگذریم. 


دلم تنگ شده

سلللللللام من اومدم :-)

امروز صبح که با آقای شوهر داشتیم می‌رفتیم سر کار یاد بچگیهام افتادم که وقتی فصل امتحاناتم میشد چه ذوق و شوقی داشتم  که بزودی تابستون شروع میشه. من هم وسیله های بازیم رو میآوردم کنار حیاطمون میچیدم و کلی بازی میکردم برنامه هر روزم بود یادش بخیر از کلاس تابستونی هم خوشم نمیومد چون مجبور بودم برم کلاس خلاصه اینکه تو عالم بچگی به خودم قول میدادم وقتی که بزرگ شدم نی نی م رو اذیت نکنم و کلاس تابستونی نبرمش;-)

الانم سر حرفم هستما فقط نی نی ندارم:-) 

الان که بزرگ شدم دیگه برام فرقی نداره چه ماهی و چه فصلیه دیگه ذوق و شوق خاصی ندارم البته فصل تابستون رو  هنوز دوست دارم چون متولد تابستونم اشناییم با آقای شوهر هم توی  تابستون بود اما الان. فقط دارم روزگار تکراریم رو میگذرونم و دارم روبه جلو حرکت میکنم:| حوصلم سر رفته چیکار کنم؟؟؟

و در آخر خدایا شکرت برای تموم نعمتهایی که به من دادی شکر. 


رنگ موی جدید

سلللللللام حال و احوال. عصر روز 3شنبه تون بخیر.  امروز ظهر زودتر از معمول از محل کارم اومدم بیرون و رفتم آرایشگاه رنگ موهام رو عوض کنم و یک رنگ تیره بزنم.  جاتون خالی که تموم پشتم یکپارچه رنگ تیره گرفته یعنی علاوه بر اینکه موهام رو رنگ زدن بدنم هم رنگ زدن :-( حالا نمیدونم با حموم کردن رنگ بدنم میره. البته دور سرم هم رنگ گرفته بود که راه حل اون خاکستر سیگار بود. ولی آقای شوهر یادش رفت برام خاکستر تولید کنه خودم مجبور به این کار شدم دو پک به سیگار زدم اما تموم هیکلی بو سیگار میده:'(

ولی نتیجه خوبی داشت  و رنگها پاک شدن شما هم میتونید امتحان کنید;-) 

امشب قراره بریم تولد کیان فسقلی. هنوز هیچ کاری نکردم حتی کادو هم نخریدم تازه میخوام برم بیرون کادو بخرم اما اصلا ذهنم یاری نمیده برای بچه یکساله کادو چی بخرم امیدوارم زود به نتیجه برسم. :-)

و در آخر خدایا شکرت برای تموم نعمتهای که به من دادی دوست دارم.