مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

هیس

#هیس_مردها_که_گریه_نمیکنند!

هیس!

به دنیا که امدم نیمه شب بود؛ همه گفتند هیس! ساکتش کنید، مردم را زابراه میکند! کمی بزرگ تر شدم؛ 4 یا 5 ساله!

یک روز در کوچه از روی دوچرخه به زمین افتادم. مادرم دوید، دستم را گرفت و گفت: هیس! مرد که برای یه زخم کوچیک گریه نمیکند!

10 ساله بودم که با علی، پسر لات مدرسه، دعوایم شد و حسابی کتک خوردم، آقای ناظم با چوبش روی دستم زد و گفت: پسر که گریه نمیکند!

18 ساله بودم و عاشق! نشد....نگذاشتند بشود! در نبودش اشک میریختم که گفتند هیس! از سیبیلت  خجالت بکش،مرد که گریه نمیکند!

حالا دیگر پیر شده ام... از نفس افتاده... خمیده... مویی سفید کرده ام

حالا هر روز برای جوانی ام... برای زمین خوردنم... برای بی مهری چشیدنم!

ساعت ها گریه میکنم!

دست خطی هم نوشته ام، برای پسر نداشته ام نوشتم!

نوشته ام گریه کن! نی نی پرارین مرد گریه میکند!!

خوب هم گریه میکند... با صدای بلند هم گریه میکند!

گریه کن پسرم!

اصلا گریه مال مرد است!

تا ابد گریه کن برای خودت

برای من... برای تمام مردان!

برای مایی که یک عمر سهممان از اشک... یک هیس بود و بس!

اصلا هرکسی که گفت نباید مرد گریه کند حرف اضافی زد چه کسی گفته مرد گریه نکند قید احساسش را بزند چرا..چون مرد است!

وقتی مرد قید احساسش را بزند کم کم انسانینتش کم رنگ میشود .

چه شب ها که حضرت علی سر در چاه فرو می برد و به پهنای صورت اشک میریخت... 

مردها هم گریه میکنند! به پسر بچه ها نگویید مرد که گریه نمیکند!

نظرات 1 + ارسال نظر
رسا سه‌شنبه 17 مرداد 1396 ساعت 11:21 http://www.irnab.ir/2708/mohammadali-rezazadeh/

سلام
این شعر خیلی هم معنین
http://www.irnab.ir/2708/mohammadali-rezazadeh/

سلام دقیقا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.