مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

سلام

سلام خونه ی قدیمیم که تنها افتادی متروک شدی تار عنکبوت گرفتی. خوبی خونه جونم . چقدر ازت دور شدم. فکر نکن فراموشت کردم نه بخدا. همیشه گوشه ی ذهنم هستی اما چه کنم واقعا وقت کم میارم. دلم برای درد و دل کردن باهات تنگ شده باور کن.  یادته اون روزها هر روز میومدم و باهات حرف میزدم هی گذشت اونروزها. 

وقتی کوشان بیداره در حال مراقبت و سرویس دهی به کوشانم وقتی هم که خوابه باید زود تند سریع غذا درست کنم دوش بگیرم و از همه مهمتر خونه رو مرتب کنم که وقتی بیدار شد دوباره از اول بهم بریزه جدیدا هم هر روز باید جاروبرقی بکشم چون کوشان در نقش جاروبرقی ظاهر شده.  

فعلا شانس اوردم کوشان ساعت ۱۰ شب بیهوش میشه و من حداقل تا ساعت  ۱۲ شب وقت دارم خونه مرتب کنم ظفشویی رو بزنم و در اخر خسته وکوفته فیلم نگاه کنیم.  اما خدا رو شکر این روزها رو تجربه کردم یادمه چقدر تو خیالم تو ذهنم این روزها رو به تصویر میکشیدم خوشحالم از تجربه کردنشون شکر 

کوشان فعلا راه نمیره و در حال اویزوون شدن از در و دیوار و صندلیه برای همین خیلی خطرناک شده و اکثر اوقات در حال مراقبت از اونم. کارهاش خیلی شیرین شده جوری که بعضی وقتها میخوام بخورم و قورتش بدم مثلا دیروز تموم خونمون رو با گندم شیرین پر کرده بود و من داشتم با جاروبرقی جمعشون میکردم سرش رو گذاشته بود زمین زیر میز رو نگاه میکرد ببینه چیزی اون زیر هست وقتی پیداشون میکرد سریع میزاشتشون دهنش که من جارو ش نکنم . 

روزهای گرم و سوزان تابستون تموم شد حیف باشه. تابستون رو دوست دارم شور و نشاطش رو دوست دارم. 

کارهایی که انجام داده و هنوزم انجام میده

۹۶/۴/۱۴ گفت اَفت= رفت

۹۶/۴/۱۹ گفت عار عار= قار قار

۹۶/۴/۲۷ با قصه خوابید تو بغلم

۹۶/۴/۲۹ از روم رد شد رفت اونورم

۹۶/۵/۱ بالاخره خودش چهار دست و پا رفت  در دوازده ماه و ۱۷روز هراااااااا

۹۶/۵/۲ اولین بار گفت اِکی=یکی

۹۶/۵/۹ تو ماشینش مینشست و خودش جلو عقب مبکرد

۹۶/۵/۱۳ اولین بار از صندلی خونه مامان اذری خودش رو کشید بالا

۹۶/۵/۱۴ باسنش رو داد بالا و پوزیشن گوگله برمیداره دو قدم میره خسته میشه غش میکنه

۹۶/۵/۲۰ شروع رسمی گوگله رفتن

۹۶/۵/۲۶ خودش خواست با لیوان گلگلی من اب بخوره همه رو ریخت سرش

۹۶/۶/۱ حساسیت به فلفل دلمه یی

۹۶/۶/۸ به همه میگفت عزیزممممم=اَدیدم

۹۶/۶/۱۰ اولین بار رفت شهربازی و مگه پیاده میشد

۹۶/۶/۱۱ اولین بار رفتیم شمال

۹۶/۶/۱۲ اولین بار دریا و دید و اب بازی کرد

۹۶/۶/۱۲ علیرضا رو صدا میکرد اَدِدا

 ۹۶/۶/۱۷ با سر اره میگه

۹۶/۶/۱۹ اتل اتل گفت

۹۶/۶/۲۰ صدای گربه دراورد مََووووو

۹۶/۶/۲۳ به تابلو میگه تا

۹۶/۶/۲۸ ۵ امین دندون کوشان دیده شد هوررررررا

۹۶/۶/۲۹ خودش به تنهایی زیپ باز کرد
نظرات 4 + ارسال نظر
سیمرغ جمعه 28 مهر 1396 ساعت 12:46

عزیزم خدا برات حفظش کنه

نسیم یکشنبه 2 مهر 1396 ساعت 17:39 http://www.ghasedakemehr.blogsky.com

عززززیزم کوچولوووو زنده باشهههه

الهه پنج‌شنبه 30 شهریور 1396 ساعت 12:01

عیبی نداره اجی خودتو ناراحت نکن تا وقتی بچه شیرخواهره باشه همینه بچه ابجی منم سخت غذا میخوره اجی بدغذا نیستا اجی اما معده اش با شیر پر میشه اجی اما مهم سالم بودن شونه اجی
اگه میتونی یه سری پوره های میوه ای بخر اجی هم خوشمزه اس هم اشتهای بچه هارو زیاد میکنه اجی تو اینستاگرام پیچ دارن اجی
البته اول با دکترش هماهنگ کن اجی ببین چی میگه همونو انجام بده

الهه پنج‌شنبه 30 شهریور 1396 ساعت 11:22

سلام اجی خوبی خوش اومدی به خونه ات اجی ما درکت میکنیم بچه داری مراقبت زیادی میخواد اجی ناراحت نباش اجی همین که حالت خوب باشه واسه ما کلی ارزش داره خدا حفظش کنه پسرتو برات اجی ان شاءالله راه هم میره اجی زیاد حساس نباش بچه ها فرق دارن با هم اجی
اجی پسرت خوش خوراکه یعنی همه غذاهارو میخوره یا سخت غذا میخوره؟؟؟؟

سلام عزیزممم قربونت برم مهربون . نه زیاد خوش خوراک نیست. اما چه کنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.