ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
همراه هوای سرد پاییزی ما هم برگشتیم. همه چی ارومه خدا رو شکر. کوشان هم دیگه حسابی درحال دلبری کردنه. عاشق خنده هاشم طرز نگاه کردنهاش وقتی داره ممی میخوره و از زیر چشم نگاهم میکنه تو همون حالت برام لبخند میزنه . دستش رو قبلا پیدا کرده بود الان همش حواسش به پاهاش و خیلی دوست داره بشینه که زیاد بهش اجازه نمیدم اما خب اونم حرف ناگوش گیره و کار خودش رو میکنه عاشق تلویزیون دیدنه اونم نمیشه زیاد ببینه. خلاصه اینکه روزهام تموما به کوشان اختصاص داره از کنار هم بودن لذت میبریم.
چهارشنبه گذشته۷/۷ سالگرد ازدواجمون بود با اقای شوهر و داداشم رفتیم تهران که کوشان بتونه دوستهاش رو ببینه و ۸ نفر بودیم و من برای اولین بار میدیدمشون اما یکسال تو تلگرام باهم در ارتباط بودیم و از اول بارداریم باهاشون همگروه بودم حالا بچه هامون بدنیا اومدن و حسابی دارن شیرین میشن خیلی تجربه خوبی بودو کوشان تموم راه رو خوابید فقط برای شیر بیدار میشد و بازهم برگشتنی هر دوتامون خوابیدیم خیلی برای روحیم خوب شد و اینگونه شد که این سفر یکروز کادو سالگرد محسوب شد و بهترین کادویی بود که اقای شوهر میتونست بهم بده چون اصلا قصد تهران رفتن نداشتیم و فکر هم نمیکردم اقای شوهر پیشنهادم رو قبول کنه.
دیروز ۳ماهگی کوشان تموم شد و رسما خط بطلانی بر کولیک و دلدرد کشید اما خب یک کار سخت و طاقت فرسا رو انجام باید میدادیم ختنه خیلی استرس داشتم خیلی و دقیقا دو هفتس نمیشد ببریمش برای ختنه و بالاخره دیروز بردیمش بماند که از صبح دلم مثل سیر و سرکه میجوشید و حالت تهوع و معده دردم داشتم که تموم از استرس بود با چشم گریون و ابروهای اویزوون کوشان رو ساعت۷ با مامانم و بابام و صد البته اقای شوهر بردیم کلینیک و ساعت ۷/۵ بردنش اتاق عمل تا ۷/۴۵ داخل بود منم پشت در اتاق گریون بودم صدای جیغش تموم موهای سرم رو سیخ میکرد وقتی اوردنش بچم دیگه نای گریه کردن نداشت و مثل جوجه صداش شده بود از بس جیغ زده بود خیلی ساعت وحشتناک تلخی بود تو این یکساعت هلاک شدممممم. برای بچم شیاف زدن تا اروم شد و سریع اومدیم خونه و بهش ممی دادم و خوابوندمش خودمم از ساعت ۱۰ بیهوش شدم ولی تموم حواسم پیش کوشان بود که ببینم درد نداره شیاف باز میخواد تا ساعت ۶ صبح امروز از ترسش جیش نکرد و با دوتا جیغ زرد و بنفش بالاخره جیش کرد. امروز ارومه البته با قطره استامینوفن اما تو گلوش بغض داره بچم.
خدا جونم هیچ بچه یی رنگ اتاق عمل و هیچ مادری لحظات پشت در اتاق عمل رو نبینه. خدایا شکرت
ما که دسترسی به شما نداریم که بیاییم و شیرینی بگیریم
پس همون بسنده می کنیم به عکسهای کوشان خان
پس لطفا عکس بگذارر
اون هم عکسهای زیاد
عزیزمی ایکاش بودید و شیرینی خوشمزه بهتون میدادم. چشم حتما کلی عکس میزارم
به به مبارکش باشه


ان شاء الله که زود خوب میشه
شیرینی ختنه سورون فراموش نشود...
عااااقاااا ما شیرینی ختنه سورون کوشان میخواهیم...
ممنون عزیزم.
حتما . چه چیزی رو به عنوان شیرینی قبول دارید
واااای از ختنه نگو که حتی اسمشم منا عذاب میده چون پسر خواهرمنم 40روزش که شد بردنش واسه ختنه چقدر اذیت شدیم مخصوصا که هوا حالا سرده ونباید تا چند روز شلوار بپوشن
انشاله کوشان جون من به خوبی این مرحله را پشت سر می کنه
خیلی بد بود
الان که خدا رو شکر بهتر شده
میدونم اجی اما از نظر من بچه رو باید همون موقعی که به دنیا اومده ختنه بشه اینجوری کمتر اذیت میشه
اصولا اونموقع پیشنهاد نمیدن
سلام اجی خوبی سالگرد ازدواجتو تبریک میگم اجی اما چرا دیر بردی پسرتو واسه ختنه اجی حداقل باید ۲ ماهگی میبردی که دردی احساس نکنه اجی ان شاءالله حالش زود خوب میشه اجی نگران نباش توکلت به خدا باشه
سلام عزیزم ممنون هر بار مشکلی پیش میومد و نمیشد ببریمش طلسم شده بود