مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

۲۸ هفتگی ما

روز شنبتون کلی بخیر امیدوارم هفته ی سرشار از زیباییها داشته باشید. 

امروز من و جوجه فسقلی مون ۲۷ هفته و ۱روزمون شده . جوجه فسقلی دیگه حسابی قدرتمند شده ضرباتش قویتر که از روی لباس هم قابل دیدنه. با هر بار تکون خوردنش تا اسمون میرم و برمیگردم و بعدش کلی قربون صدقه فسقلی خودم میرم. اونم گویا میفهمه بیشتر برام ناز میکنه  صبحها از تکونهای زیادش بیدار میشم که میگه مامانی پاشو صبحونه بخور من گرسنمه قربونش بشم .  هر بار که به این فکر میکنم قراره یک فسقل از جنس خودمون بهمون اضافه شه احساساتی میشم  و خدا رو شکر میکنم.  هفته قبل ۴ شنبه نامزدی دختر دوستمون که فامیلم م هست دعوت بودیم از ۶ عصر مهمونی بودیم تا ساعت ۳ صبح . اینقدر پسر خوبی بودی و کلی همکاری کردی باهام که هر لحظه بیشتر عاشقت میشدم هر وقت صدای ارکستر بلند میشد و همه میرقصیدن تو فسقلی هم تو دل من میرقصیدی و کلی بندری میرفتی. اما خب زود خسته میشدی و اروم میگرفتی دوباره انرژی میگرفتی و دوباره بندری میرفتی. ای رودار خودم. ۵ شنبش هم از بس فعالیت روز قبلت زیاد بود همش در حال استراحت بودی و زیاد تکون نخوردی و عملا بیشترش خواب بودی.  

جواب ازمایش  دیابت بارداریم هم خدا رو شکر عالی بود اما چیزی که ضدحال زد بهم بازهم تیروییدم قاط زده بدجور جوری که دکترم هنگ کرده بود حالا امروز دوباره باید برم ازمایش تیرویید بدم  اگر تغییر نکرده شال و کلاه بپوشم به سمت تهران. خدا کنه تیروییدم بهتر شده باشه و مشکلی برای فسقلیم پیش نیاد استرس دارم اما کاری از دستم برنمیاد جز انتظار. برامون دعا کنید این مشکل تیروییدم حل شه ممنونم دوستهای مهربونم. 

۲۷ هفته

امروز ۲۶ هفته و ۳ روز از زمان با تو بودنم گذشته از زمانی که فهمیدم قراره بدنم میزبان یک انسان کوچولو باشه. چقدر خوشحال بودم . با تموم سختیهای تهوع باز تحمل کردم تا به قسمت شیرین ماجرا برسم یعنی دیدن حرکاتت و قربون صدقه رفتنهام. الان دیگه حسابی قوی شدی جوری که از روی لباس قشنگ معلوم حرکاتت  و با هر بار حرکتت چشمام پر از اشک میشه و بیشتر از قبل عاشقت میشم. ایشالا این هفته های اخر هم به سلامتی طی شه  . 

روز ۵ شنبه با ۱۲ ساعت ناشتا رفتم ازمایشگاه که ازمایش دیابت بارداری بدم  اولشخون گرفتن و بعد یک لیوان بزرگ گلوکز دادن  بخورم تا یکساعت بدون فعالیت بشینم چقدرم خوردنش سخت بود و تحمل یکساعت نشستن . در این فاصله چون قند زیادی وارد بدنم ده بود فسقلی چنان حرکتهایی میزد که میگفتم الان از تو دهنم میاد بیرون دقیقا یکساعت رو بندری رقصید منم فیلم میگرفتم و میخندیدم اما یکساعت بعدی چنان حالت تهوعی گرفته بودم که بهم گفتن برو بیرون قدم بزن دوباره برگرد . حدود ۱۲ ظهر ازمایش خون سومی رو هم دادم ولی همچنان تهوع داشتم خلاصه اینکه تا شب دگرگون بودم و همش حالت تهوع داشتم  خدا رو شکر جوابش رو گرفتم همه چی نرمال بود و از خطر دیابت بارداری جهیدم اما طبق معمول  تیروییدم قاط زده که اونم دکترم قبل از عید پیش بینی کرده بود.  

دیروز عصر هم برای اخرین بار رفتم ترمیم ناخن و با دلی غمگین ازشون خداحافظی کردم اما بخاطر فسقل خان دیگه با ناخن بلند و لاک فعلا خداحافظی کنم اخه دلم نمیاد با ناخن بلند کارهاش رو انجام بدم سختمه مخصوصا تجربه هم ندارم سختم میشه به ناخنهامم یک استراحتی میدم بعد از دوسال کاشت . 

تو این هفته خیلی زود تند سریع ۱ کیلو اضافه کردم و الان شدم ۶۵/۷ وای الان که فکر میکنم تا الان به این وزن نرسیده بودم. اما فدای سر فسقلی مون قربونش بشم در هر حالتی مشغول ضربه زدن و میخواد نشون بده که منم هستم فراموش نکنی. 

هفته ۲۶

امروز ۲۵ هفته و ۴ روزمه یعنی به عبارتی ماه ۶ بارداری رو سپری میکنم چقدر خوبه.خدا رو  شکر تا اینجا مشکل خاصی نداشتم و همه چی روبراه بوده ایشالا این چند  ماه باقی مونده هم به همین حالت سپری بشه. این روزها حرکات جوجه فسقلی رو خیلی خیلی راحتتر و واضحتر میفهمم و قربون صدقش میرم. 

الان جز بهترین روزها حساب میشه نه سنگین شدم که نتونم کاری انجام بدم نه دیگه حالم تهوعه. تا الان ۵ کیلو تپلی شدم. فدای سر جوجه فسقلیم. این روزها بیشتر عصرها بیرونم و کمتر خونه میمونم هوا هم که عالی. الان فعلا مشغول جستجو هستم ببینم چه چیزهایی لازمه برای سیسمونی باید بخرم با قیمت مناسب نمیخوام خیلی شلوغش کنم و هزینه ی روی دوش بابام بزارم. میخوام خلاصش کنم. میدونم دوست دارن بهترین کارها رو برامون انجام بدن اما دلم راضی نمیشه  گناه دارن. اینم دغدغه های این روزهای منه . 

امیدوارم همگی سال بسیار خوبی داشته باشید . عاشقتونم

روز زن مبارک

میخوام تبریک بگم به تموم زنانی که مادر نیستند اما قلبشون برای بچه ها میزنه. 

میخوام یک تبریک ویژه تر بگم به زنانی که فقط چند روز یه بچه رو تو وجودشون حس کردند و به هر دلیلی از دستش دادند و هرگز اونو ندیدند و تبریک میگم به همه مادرانی که برکت وجودشون شادی زندگیمونه. 

جسم ملاک نیست روحت که زن میشه کافیه!!

 زنان سرزمینم تبریکات من را پذیرا باشید

روزمون مبارک

سلام چقدر دلم برای خونه مجازیم تنگ شده بود اما خب عید بود و بازیگوشی ،مهمونی رفتنها و زمان کوتاه و روزهای گذرا

روز تموم مامانهای گذشته ، حال و آینده مبارک باشه. امیدوارم سالیان سال در کنار خانوادتون این روز رو جشن بگیرید. 

امسال به لطف جوجه فسقلی منم اولین سال مامان شدن رو حس کردم. چقدر زیبا ست حس مادر شدن و احساس مسولیت داشتن برای یک فسقلی رودار که هنوز بدنیا نیومده کلی عاشقشیم. 

ساعت ۴/۵ صبح هدیه م رو گرفتم وقتی گیج خواب بودم یکهو تو دلم فسقلی بندری رفت انقدر شدت ضربه هاش زیاد بود و قوی که تا ۵ صبح ادامه داشت ولی هم من هم اقای پدر رو از خواب بیدار کرد کلی برامون دلبری کرد قربونش برم  داشت باهامون  بازی میکرد فسقل خودم . جوری شد که خواب یادمون رفت و قلبمون لبریز از عشق شد و اینگونه بود که اولین شب بیداری ما و فسقلی ۱۱ فروردین ساعت ۴/۵ رقم خورد. امروز ۲۴ هفته و ۵ روزه هستم با وزن ۶۴/۵ کپلی شدم . 

 خدایا هزاران مرتبه شکر به خاطر تجربه کردن این روزها . تو این روز زیبا آرزو میکنم همه زنها این روزهای زیبا رو تجربه کنن و به معنای واقعی حس زیبای عاشق شدن رو ببینن آمین .