مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

هوررررررا

خببب نتیجه انتخابات رسمی معلوم شد تبریک به هواداران اقای روحانی. به امید روزهای بهتر کشورم . و روزهای زیبای اینده. 

کوشان اسمم رو صدا میزنه ومیگه آدِ و من غرق در خوشبختی میشم خیلی حس خوبی دارم. فکر اینکه کمتر از ۵۰ روز به پایان اولین تولدت زندگیش خیلی بهم مزه میده من تونستم  یک نی نی ضعیف.  و ناتوان رو بزرگ کنم  چقدر خوبببببه. 

کوشان کنجکاوانه  با روروئکش همه جا سرک میکشه  و هر چی جلو دستش باشه مستقیم تو دهنشه  اصلا یک وضعی. یا تو رورویکه یا داریم تاتیش میکنیم. جدیدا دوست داره بدو بره. خسته میشه دو دستی میزنه تو سرش بهش میخندم یادش میره. در مقابل خوابیدن بدجور مقاومت میکنه و یک پروسه یکساعت رو طی میکنیم تا بخوابه. خیلی خوابش میاد و فکر میکنه اگر بخوابه جا میمونه.  بعضی وقتها بعد از یک ساعت به این نتیجه میرسیم خواب کجا بود و من سر کار میرم. عاشق خونه ی مامانمه  وقتی جلو در میریم شروع میکنه به خندیدن و ناز کردن. 

یک راهنمایی و کمک بهم کنید برای تولد یکسالگی چه چیزی براش تهیه کنیم که یادگارری بمونه

دوستتون داریم

قول میدم چند تا عکس از کوشان بزارم البته اگر خوابید


ما اومدیم

سلللللام حالتون خوبه

ببخشید مدتی کم پیدا بودم. حس و حال نوشتن  نداشتم. 

اول اینکه بهارتون مبارک. ببخشید خیلی دیر شد . 

بعد هم ما خوبیم  سال ۹۶ رو با اولین مسافرت ۳ نفره شروع کردیم و هفته ی اول فرودین خیلی بهمون خوش گذشت اما همین که برگشتیم خونه کوشان سخخخخخت مریض شد و به معنای واقعی سختی کشیدم چون هم کوشان هم اقای شوهر هر دوشون مریض شدن  . کوشان ۳ روز تب بالای ۳۸/۵ کرد که خیلی ترسیدم خیلی بعد از ۳ روز هم کلی دونه پاشید که وقتی برای بار هزارم بردمش دکتر تشخیص بیماری رزولا رو دادن. کلا  نفهمیدم کی عید تموم شد.  تموم این مدت خونه مامانم بودم و فقط به کوشان رسیدگی میکردم. کوشان  خوب شد اما بدنش فوق العاده ضعیف شده بود با هر تغییر هوایی سرفه و عطسه میکرد تا اواسط اردیبهشت هر شنبه دکتر بودیم. تو این دو ماه وزن که اضافه نکرد هیچی وزنم کم کرد . خلاصه اینکه  اقا کوشان حسابی سرگرم کرده. البته بگم تو این دوره مریضیش دوتا دندون جلوییش هم بیرون زد و پسرم اقا خرگوشه شد  و ما غرق در خوشحالی شدیم به هیچ عنوان دندونهاش رو نشون نمیده میگم دندونت کو زبونش رو بیرون میاره. چهار دست و پا اصلا نمیره اما پوزیشنش رو بر میداره علاقه زیادی به راه رفتن و تاتی کردن داره اونم بخاطر لطف رورویک . جدیدا هم با  باسنش رو به جلو حرکت میکنه. البته  ناگفته نماند که برعکس از تخت مثل فرفره پایین میاد و اگر حواسم  نباشه واقعا خطرناکه. شب نیمه شعبان براش مهمونی دندونی گرفتیم که البته قرار نبود کلا دندونی براش بگیرم و در عرض۴۸ ساعت مهمونی سادمون تبدیل به مهمونی دندونی شد و یک میز ابی سفید و کلی بادکنک براش  باد کردیم و کیکم خریدیم قشنگ شد و همه سوپرایز شدن. 

اکثر عصرها بیرونیم یا من باشگاهم و کوشان  پیش مامانمه  و حسابی براشون دلبری میکنه یا باهمدیگه پارک یم و در حال کالسکه سواریم.سعی میکنم زود زود بیام و بنویسم. 

امروز هم  برید رای بدید  به هر کسی که مایلید. ولی رای بدید بیتفاوت نباشید. دوستتون داررررمممممم.