مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

تفکر

سلام به دوستهای گلم که نمیدونم آیا کسی هست یا نه نمیدونم کسی این صفحات رو میخونه یا نه. واقعا نمیدونم!!! 

امروز صبح بر حسب تصادف وبلاگی رو پیدا کردم که خانمی 40 ساله از زندگی پرفراز و نشیبش نوشته بود و کلی براش ناراحت شدم در طول سالهای زندگیش پدرش مادرش و برادرش رو از دست داده بود و خودش هم از همسرش جدا شده بود و تنها زندگی میکرد و همه زندگیش کارش بود. نمیدونم چرا وقتی وبلاگش رو خوندم بدجور دلم گرفت. اما بهم یادآوری کرد که خدا رو برای همه نعمتها در تموم مراحل زندگی  بآید شکر کرد. 

خدایا شکرت برای تموم نعمتهایی که بهم دادی. خدایا ممنونم ازت که کمکم کردی بعد از اون جراحی سلامتی خودم رو دوباره بدست بیارم. همیشه با خودم می‌گفتم چرا من باید این بلا سرم بیاد کلی هم شاکی بودم من که وقتی رفتم در خونش ازش سلامتی خواستم چرا من. اما الان خوشحالم مخصوصا با خوندن وبلاگ اون دوست عزیز متوجه شدم مشکلات زندگی یعنی اونها نه یک جراحی تیروئید. 

خدا جونم عاشقتم دوستت دارم. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.