مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

دلم تنگ شده

سلللللللام من اومدم :-)

امروز صبح که با آقای شوهر داشتیم می‌رفتیم سر کار یاد بچگیهام افتادم که وقتی فصل امتحاناتم میشد چه ذوق و شوقی داشتم  که بزودی تابستون شروع میشه. من هم وسیله های بازیم رو میآوردم کنار حیاطمون میچیدم و کلی بازی میکردم برنامه هر روزم بود یادش بخیر از کلاس تابستونی هم خوشم نمیومد چون مجبور بودم برم کلاس خلاصه اینکه تو عالم بچگی به خودم قول میدادم وقتی که بزرگ شدم نی نی م رو اذیت نکنم و کلاس تابستونی نبرمش;-)

الانم سر حرفم هستما فقط نی نی ندارم:-) 

الان که بزرگ شدم دیگه برام فرقی نداره چه ماهی و چه فصلیه دیگه ذوق و شوق خاصی ندارم البته فصل تابستون رو  هنوز دوست دارم چون متولد تابستونم اشناییم با آقای شوهر هم توی  تابستون بود اما الان. فقط دارم روزگار تکراریم رو میگذرونم و دارم روبه جلو حرکت میکنم:| حوصلم سر رفته چیکار کنم؟؟؟

و در آخر خدایا شکرت برای تموم نعمتهایی که به من دادی شکر. 


نظرات 1 + ارسال نظر
آنا پنج‌شنبه 28 خرداد 1394 ساعت 18:59 http://aamiin.blogsky.com/

من هم موافقم نی نی ها را نباید گذاشت کلاس.

دقیقا عزیزم بچه ها وقتی به سن مدرسه برسن دیگه با درس.. مشغول میشن قبلش باید شیطانی کنن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.