مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

از دیر بلند شدن خوشم اومد!!!

مدتها بود صبح دیر از خواب بیدار نشده بودم چقدر دوستش دارم چقدر بهم مزه داد. از دیشب معده درد دیوونم کردم و همش دلم پیچ میخوره:-(  البته شاید عصبی باشه نمیدونم شاید هم گیلاس زیاد خوردم. دیروز یکی از دوستهای مهربونم رو دیدم که میخواست بره دکتر زنانی که  سرش خیلی شلوغه برای من هم وقت گرفته و قرار شد 2 شنبه برم پیشش چکاب اما من شک دارم چون وقتی رفتم مطبش که وقتم رو اوکی کنم از در و دیوارش آدم ریخته بود و استرس گرفتم. اما دکتر خودم همه چیزش خیلی آروم و وقتی میرم مطبش آرامش میگیریم و خودش هم دکتر خوش اخلاقی. فکر کنم برم پیش دکتر خودم:-D

راستی دوستهای مهربونم طاعات و عباداتتون قبول باشه من رو هم دعا کنید. ایشالا به همه خواسته هاتتون برسید الهی امین. 

ودر آخر ؛ خدایا شکرت به خاطر تموم نعمتهایی که بهم دادی. شکر<3

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.