مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

سلام من برگشتم

سلام دوستهای عزیزم نماز و روزتون قبول باشه. من رو هم دعا کنید بیزحمت ؛-)

امروز بعد از یک هفته مسافرت بدون حضور آقای شوهر اومدم خونه. چقدر دلم برای آقای شوهر و خونمون تنگ شده بود

و حالا مشروح اخبار مسافرت من:

4 شنبه هفته گذشته بسمت تبریز حرکت کردیم و از شانس خوبمون راه رو گم کردیم سر از سلطانیه زنجان درآوردیم که البته من دفعه پیش با آقای شوهر اونجا رفته بودم و اینبار من شدم لیدر :-) جاتون همگی تون بسیارخالی بود.

از اونجا هم به راهمون ادامه دادیم و رفتیم سمت تبریز. دقیقا 21 سال پیش رفته بودم خیلی خیلی فرق کرده بود و بزرگتر شده بود فقط 2 ساعت طول کشید تا توانستیم راهمون رو پیدا کنیم. تو این چند روز که تبریز بودیم عاشق چندتا مکان شدم. اول کلیسا سن استپانوس بود که بالای کوه بود و دقیقا شکل فیلمهای قدیمی بود  که اول باید برید جلفا و بعد بسمت مرز آذربایجان که در راستای رودخونه ارس هستش پیش برید و کمی با ماشین گردنه رد کنید و به محوطه کلیسا می‌رسید. مکان بعدی خونه قدیمی حیدر زاده بود و همینطور دانشگاه هنر و معماری تبریز بود که 3 تا خونه قدیمی رو شاملش میشد. اگر دوست دارید خونه قدیمی ببینید حتما اینجاها رو برید که عالیه و حتما عاشقش میشید. 

از تبریز بسمت اردبیل رفتیم که فقط مقبره شیخ صفی الدین صوفی  رو دیدیم که بسیار زیبا و با ابهت بود.  مقبره شاه اسماعیل اول هم اونجا بود.  در اولین فرصت عکسهایی از این مکانهای بیاد ماندنی رو میزارم هنوز بلد نیستم عکس بزارم;-)

از اونجا هم بسمت گردنه حیران رفتیم که قشنگ بود ولی من راه اسالم به خلخال رو بیشتر دوست داشتم و مسیر گردنه حیران هم کوتاه بود حیف باشه.  یه چیز جالبش این بود که کنار جاده سیم خاردار کشیده بودن که بازهم مرز آذربایجان بود و از کنارش رد شدیم. خلاصه اینکه وارد خطه شمال شدیم. از آستارا ،ساحل گیسوم، تالش، فومن و در آخر شب رو رشت جا گرفتیم و خوابیدیم. و اینگونه امروز ساعت 3 رسیدم خونمون و الان خسته کوفته ولو شدم

و اما حادثه ای رخ داد که بدجور وسط برجکام خورد تا ساعت 2 امروز همچین آروم بود اما آقای شوهر زنگ زد. و پرسید کجایی و اینها گفت راستی امروز اومدم خونه دیدم لوسترمون از سقف افتاده وسط خونه و بیشتر کریستالهای لوستر خرد شده خیلی شیک و مجلسی. در حال حاضر لوسترمون تصادفیه و کاملا کج و معوج شده. البته شانس آوردیم که آقای شوهر هر روز اون ساعت اونجا میخوابیده اما امروز رفته بود برای خونه خرید کنه و از سانحه جون سالم دربرده. خدا رو شکر. 



نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 10:15 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

خوش باشی عزیزم. همیشه به مسافرت و تفریح

ممنونم نسیم جون. ایشالا شما هم با فسقلیتون برید مسافرت و تفریح. که با نی نی فسقلی و آقای شوهر خیلی خیلی بیشتر خوش میگذره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.