مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

من هم آرزو دارم!!!

سلام  و صد سلام امیدوارم هر کجا هستید خوب و خوش باشید.

میگن یک سیب رو بفرستی هوا هزار چرخ میزنه و میاد پایین. من الان نمیدونم کدوم مرحله چرخش اون سیب هستم اما از دیشب بدجور بازهم تاکید میکنم بدجور دلم خواست من هم از اینجا رفته بودم و توی کشور دیگه ای زندگی میکردم و بعدش از اونجا به هر جایی که دلم میخواست سفر میکردم. دیشب فهمیدم یکی از آشناهامون که خیلی بهم نزدیک و استرالیا ازدواج کرده رفتن فرانسه و انگلیس پیش عمو جونم. که البته پدر و مادرش چیزی نگفتن که مبادا دخترشون رو چشم نزنن و نپرسین من از کجا فهمیدم ;-) حالا از دیشب من دپرسم که چرا اینقدر زندگی تو ایران و شرایط اقتصادی دست و پای ما رو بسته که حتی نمیتونیم  یک سفر خارج از برنامه داشته باشیم.  اما اینقدر به زندگی آلوده شدیم که حتی بعضی وقتها یادمون میره نفس بکشیم :-(  دلم برای خودمون سوخت که الکی الکی داره عمرمون میگذره و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم که مثلا انرژی هسته ی چی میشه یا ورود به ورزشگاه برای خانمها آزاد میشه یا نه... 

درست میشم نه؟ :-)  فعلا به باشگاهم بچسبم بیخیال بقیه مسائل. :-)

باز هم عیدتون پیشاپیش مبارک عاشقتونم <3

نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم شنبه 27 تیر 1394 ساعت 11:17 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

کاملا باهات موافقم عزیزم. همسرم به شدت موافق رفتنه. منم همه مشکلات رو قبول دارم ولی چه کنم که وابستگی زیاد اذیتم میکنه و حتی فکر غربت رو نمیتونم بکنم. فکر تنهایی!!! ولی عمیقا اعتقاد دارم هر کی میره کار درستی انجام میده.

من خودم اصلا با رفتن موافق نیستم و خوشبختانه آقای شوهر هم مثل خودم. اما خب بعضی وقتها با خودم میگم کاش مسیر زندگیم جور دیگه ی بود البته با آقای شوهر همراه بودم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.