مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

روزهای تکراری و دلگیر من

 چند روزیه دلم میخواد همش غر بزنم نمیدونم چرا  چند شبی هم  هست که شب خوب نمی خوابم و همش کابوس میبینم و مغزم بیدارهاز دست هرمون های زنانه ایشششششششششش  این هفته رو اصلا دوست نداشتم خیلی تکراری و بد بود صبح سر کار نهار خواب بعدازظهر دوش گرفتن و باشگاه رفتن و اخر شب برگشتن خونه دوباره فرداش هم همین برنامه هیچ تغییری هم توش نیست  البته خدا رو شکر که صحیح و سالمیم . من و اقای شوهر هر دومون اهل رفت و امدیم  ولی متاسفانه تو این زمانه همه مشغول زندگی خودشون هستن و ما هر دوتامون خیلی احساس تنهایی میکنیم همه تفریحات ما همراه با خانواده من شده و هیچ تنوعی نداره با اینکه اقای شوهر 3 تا داداش داره ما سال به سال اینها رو نمیبینیم مگر در مراسم های خاص جالبه همه از رفت و امد زیاد با خانواده شوهر کلافه میشن من دارم برعکسش میگم اصلا شاید بخاطر اینکه این همه زود حوصلمون سر میره تصمیم بگیریم زودتر از موئدی که برنامه ریزی کردیم به فکر نی نی اوردن باشیم شاید اینجوری بیشتر سرگرم بشیم و حوصلمون سر نره والا . میگم حالم خوب نیست شما نگید نه 

نظرات 1 + ارسال نظر
نیما چهارشنبه 14 مرداد 1394 ساعت 18:13 http://from-sky.blogsky.com

با سلام
جالب و ریتمیک

thank you

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.