مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

سکوت

همین الان که  دارم می‌نویسم خونمون یک سکوت فوق العاده بدی حکمفرماست:'( اما انگار کسی گلوم رو گرفته نمیزاره حرف بزنم البته غر بزنم حتی نهارمون رو تو سکوت خوردیم  که البته بیشتر نون پنیر خوردم فکر میکردم اگر از نهارمون بخورم انگار دارم زهر خوردم:-S 

حالا خود ماجرا : وقتی از سرکار اومدیم خونه قاب عکس بزرگی رو که عکسهاش رو گذاشته بودم و فقط آماده نصب بود روی میز نهارخوری بود به آقای شوهر گفتم این رو برام بعدا نصب کن اونم گفت همین الان استادش میکنم خلاصه با وزن 100 کیلو رفت رو صندلی نهارخوری و کلی قاب رو جابجا کرد هی بالا پایینش کرد از روی این صندلی میرفت روی صندلی بغلی یک دفعه صدای خرد شدن چوب شنیده شد بله درست متوجه شدید صندلی نهارخوری شکست :'( من هیچی نتونستم بگم فقط یک راست رفتم آشپزخونه گاوزبون دم کنم بخورم. البته شکستن یک صندلی زیاد مهم نیست اما خوب بهرحال جز وسایلی هستش که درست کردنش حداقل یکسال طول می‌کشه  و این صندلی هم رفت ور دل  لوسترمون و دوتا صندلی نهارخوریمون که رنگ لباس مهمون روش موند و تا الان بعد از گذشتن 7 ماه درست نشده. فکر کنم اینجوری پیش بریم تا چندوقت دیگه باید تو خرابه ی از وسایل زندگی کنیم :-( 

جالب موضوع اینه که بعد از هر خرابکاری هم قیافه حق به جانب میگیره. و این کارش بیشتر روی اعصاب من رژه میره. خلاص   اینکه کلا قاب عکس جدید رو زهرمارم کرد:@ اما من تنها کاری که میتونم انجام بدم سکوت و خودخوریه. من از وسایل شکسته و شلخته متنفرم  :'(


نظرات 2 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 11:20 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

فدای سرتون بابا. خودتو اذیت نکن. اونم که مقصر نبوده خوب. البته پیگیر باش که درستش کنین

کلا 3 لیوان گاوزبون خوردم دیگه آروم شدم. من پیگیری میکنم اما کو گوش شنوا

سحر شنبه 24 مرداد 1394 ساعت 15:07 http://sin-alef.blogsky.com

جونت سلامت بابا

آدم عصبانی میشه دیگه!!! اما الان ارومم;-)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.