مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

پست نصفه شبی

الان که دارم این پست رو می‌نویسم کمی ترسیدم حالا چرا!!!!

امشب حدود ساعت 1:20 بامداد از خونه کیان فسقلی داشتیم  برگشتیم خونمون. یک دفعه دیدیم سر کوچمون. یک پسر قدبلند با کوله پشتی ایستاده و یک کلیدی دستش بی تفاوت البته با کمی کنجکاوی از کنارش رد شدیم و آقای شوهر میخواست ماشین رو ببره داخل پارکینگ که من بهش گیر دادم دوباره بریم سر کوچه ببینیم پسر رفت یا هستش. خلاصه ما دوباره رفتیم سر کوچه دیدیم بله هنوز اونجا ایستاده وتا ما رو دید رفت سمت یک خونه ی و کلید انداخت ولی دری رو باز نکرد آقای شوهر صداش زد اینجا چیکار داری اونهم خیلی ریلکس گفت خونمون. دستهایش رو هم رو در ماشین گذاشته بود منم ترسو در قسمت دزد.  گیر دادم که برگردیم خونه اصلا به ماچه. تا رسیدیم دم در پارکینگ زنگ زدم 110 و گزارش دادیم اما هنوز که هنوزم کسی نیومده ببینیه کی بود و کجا رفت. البته یک پراید سفید رفت داخل پارک جلو خونمون.  خلاصه اینکه الان کلی اینجا مشکوکه و کلا بی خواب شدم رفت:-S


نظرات 2 + ارسال نظر
نسیم چهارشنبه 28 مرداد 1394 ساعت 14:02 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

ای ترسوووووووووووووو
راستش رو بگم منم از دزد خیلی میترسم

خب میترسم دیگه چه کنم

نیلوفر سه‌شنبه 27 مرداد 1394 ساعت 02:49 http://mihanam35.mihanblog.com/

سلام سایتتون ازعالی یه چیزی هم اونورتره
واقعا وبسایت خیلی خوب و بروزی دارید
56318

ممنونم عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.