مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

عروسی و خستگی

سلاممممممم چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود فقط 3 روز نبودم اما حس میکردم یک هفته  ی نیومدم اینجا سر بزنم.  این آخر هفته بسیار باحال بود جاتون کلی خالی. یک عروسی رفتیم بسیار رویایی بود هر چیزی که فکر کنید مهیا بود و فضای باغ خیلی خیلی خوشگلی داشت. خانواده عروس و داماد هم که سنگ تموم گذاشته بودن. من تاحالا باغ اینجوری ندیده بودم همش سعی.میکردم تو محیط باشم تا توی سالن در حال رقص;-) 

کلا روز 5 شنبه پر هیجانی داشتیم چون همون روز راه افتادیم سمت تهران و جالبی موضوع اینه که زودتر از خود تهرانی ها رسیدیم:-)  روز جمعه هم  دیر وقت راه افتادیم و وقتی رسیدیم خونه خیلی خیلی خسته بودم و نفهمیدم چطور خوابم ببرد ولی چشمام رو که باز کردم ساعت10 بود و من نرفتم سر کار:-S

الان هم گیج میزنم سرم بدجور درد میکنه چشمام خستس صدام هم گرفته این هم گزارشی از اوضاع خراب خودم:-) 


نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 11:22 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

خوش باشی عزیزم. عاشق عروسی های رویایی ام فکر میکردم بعد از عروسیم تب عروسی و لباس عروس و ... از سرم میوفته! گرچه عروسی خودم هم عالی بود ولی هنوزم عروسی باحال میبینم دلم غش میره

دقیقا من هم موافقم ایشالا همه جوونها سفید بخت بشن فرقی نمیکنه عروسی رویایی یا غیر رویایی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.