مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

بازیگوشی

 امروز بالاخره طی یک اقدام غافلگیرانه از سرکار هماهنگ کردم و با اقای شوهر رفتیم  گردو و بادوم خریدن و البته من به خواستم رسیدم و نهار رو در هوای پاییزی خوردیم جاتون خالی هوا عالی بود . خلاصه از ساعت یک رفتیم و ساعت 8 شب برگشتیم خرد و خاکشیر شدم اما به یاد قبلا که با اقای شوهر از این بازیگوشی ها نجام میدادیم. خلاصه اینکه امروز من اصلا خونه نرفتم و همش بیرون بودم  الانم دارم غش میکنم .  این هم عکس بازار قدیمی شهر بود که هیچ وقت فرصت نمیشد گشتی داخلش بزنم معماری زیبایی داشت

نظرات 2 + ارسال نظر
سارا پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 10:13 http://doranzendegiyeshirinman.persianblog.ir/

خوب کار کردی آزاده جون ، من این خستگی ها را خیلی دوست دارم که آمدم شب توی رختخواب بیهوش بشه.

ببخشید تویسرکان برای کدام شهر ؟ خیلی بازارش قشنگه مثل بازار سرپوشیده ( بازار سنتی ) اصفهان میمونه.

دقیقا شب خیلی زود خوابم ببرد بیشتر بیهوش شدم. تویسرکان از شهرستانهای استان همدان هستش خانم گل

عسل مامانی چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 21:23 http://asalemamaniye.blogfa.com/

خیلی حال می ده حالتون رو کاملا درک می کنم
این جا بازاره کدوم شهره ؟

خیلی خوب بود جاتون خالی. بازار قدیمی تویسرکان

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.