مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

خدارو شکر میکنم امروز و دیروز حالم خیلی بهتر بوده. و از بالا اوردن  ... خبری نیست . حالت تهوع دارم اما قابل تحملتر شده برام. 

دیروز دایی و زن داییم قرار بود برام اش بیارن سر ظهر اومدن و دیدم یک سینی که شامل چند جور غذا ترشی و کادو یک بلوز و شلوار بارداری خوشگل  بود بعلاوه  اش  رشته برام اوردن و خیلی سوپرایز خوشمزه و خوبی بود . به خاطر همین انرژی مثبت زیادی ازشون  دریافت کردم  تا شب حالت تهوع نداشتم  

امروز صبح تا ظهر کلا چون جدیدا زیادی خسته میشم کاری انجام ندادم و نت گردی میکردم سر ظهر هم  اقای شوهر زنگ زد نمیاد نهار و خودم تنهایی نهارم رو خوردم  اما باز قرار بره تهران همایش و  من باید شال و کلاهم رو جمع کنم  و برم خونه مامانم نه اینکه دلم میخوادها مجبورم مثلا

امروز عصر وقت دکتر دارم خدا بخیر کنه ایشالا همه چی بخوبی پیش بره خودم و جوجه کوچولوم رو به خدا میسپارم. کاری از دست من بر نمیاد جز صبر کردن  بدون استرس

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.