ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
خدارو شکر میکنم امروز و دیروز حالم خیلی بهتر بوده. و از بالا اوردن ... خبری نیست . حالت تهوع دارم اما قابل تحملتر شده برام.
دیروز دایی و زن داییم قرار بود برام اش بیارن سر ظهر اومدن و دیدم یک سینی که شامل چند جور غذا ترشی و کادو یک بلوز و شلوار بارداری خوشگل بود بعلاوه اش رشته برام اوردن و خیلی سوپرایز خوشمزه و خوبی بود . به خاطر همین انرژی مثبت زیادی ازشون دریافت کردم تا شب حالت تهوع نداشتم
امروز صبح تا ظهر کلا چون جدیدا زیادی خسته میشم کاری انجام ندادم و نت گردی میکردم سر ظهر هم اقای شوهر زنگ زد نمیاد نهار و خودم تنهایی نهارم رو خوردم اما باز قرار بره تهران همایش و من باید شال و کلاهم رو جمع کنم و برم خونه مامانم نه اینکه دلم میخوادها مجبورم مثلا
امروز عصر وقت دکتر دارم خدا بخیر کنه ایشالا همه چی بخوبی پیش بره خودم و جوجه کوچولوم رو به خدا میسپارم. کاری از دست من بر نمیاد جز صبر کردن بدون استرس