مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

مرحله دوم

چند روز هرکاری میکردم نمیتونستم بیام نت و وبلاگ رو باز کنم  چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود. 

احوال من تو این هفته:این هفته در ۱۲ هفتگی دوران بارداریم بسر میبرم.  به جای بهتر شدن بیشتر حالم خراب میشه. که البته کاملا طبیعیه گویا.اما از گیجیم کاسته شده و کم کم حالم داره بهتر میشه خدا رو شکر. امروز بالاخره روز سرنوشت سازی برای ما بود  وقت دکتر داشتم که سونو Nt برام بنویسه. دیشب که کلا تا خود صبح از استرس بیدار بودم و بعدازظهر هم نتونستم بخوابم. همش تو ذهنم اما و اگر موج میزد استرس شیرینیه  . دکتر بهم ساعت ۷ وقت سونو داد که طبق قبل با اقای شوهر رفتم فسقلی من  کم تکون میخورد اما دستش بالای سرش بود و کمی پاش رو هم تکون میداد جوجه خسته بود گویا. خدارو شکر همه چی جوجه اکی بود  و من دوباره صدای قلب نازنینش رو شنیدم و دنیا برام مثل بهشت شد. بعد از اونجا خوشحال و خندون رفتیم برای جوجمون دوتا اسباب بازی  البته برای ۱۲ ماهگی خریدیم و اومدیم خونه. الان روی ابرها سیر میکنم و هی سونو رو برمیدارم نگاه میکنم و میگم یعنی تو واقعی یا همش فیلمی که اقای شوهر برام گرفته رو دوره میکنم . یک موجود زنده داره با من زندگی میکنه که قرار بعدها همدم بشه امید و زندگیم بشه. خداجونم شرکت بخاطر اینکه این اجازه رو بهم دادی طعم زیبای مادر شدن رو بچشم. تا اخر راه باهامون باش . جوجه رو به خودت میسپارم که بهترین نگه دارنده یی. 

خلاصه جواب سونو: 

CRL:45m

GA:11w 2 d+- 5d

FHR: 156/min

NT:1.41mm

BPD:16mm

قربونت بشم من جوجه خودم

نظرات 3 + ارسال نظر
سارا شنبه 12 دی 1394 ساعت 12:38 http://doranzendegiyeshirinman.persianblog.ir/

خوشحالم که این حس های خوب را تجربه میکنی .
من نمیدونم چه حسی هست ولی همه میگند خیلی خیلی خوبه.
بیا تند تند بنویس از این حال واحوال خوبت .
بوسسسسس

ایشالا بزودی این روزها و حس ها رو تجربه کنی

پریسا چهارشنبه 9 دی 1394 ساعت 08:42 http://www.pari-v-zendegi.blogsky.com

سلاام
عزیزم چرا استرس
خداروشکر که جواب انتی سالم بوده
12 هفتگی جنسیتش جوجه طلا مشخص نبود؟

سلام عزیزم. نه دکتر گفت جوجه کوچولو و این گونه ما را در خماری گذاشت

marzi سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 18:08 http://rozegaremarzi.blogsky.com

مبارکه.
خداروشکر که نی نی ات سالمه و سرحال.

ممنونم مرضیه جونم. فقط میدونم هر چی میگذره به دلیل وابستگیش استرسش هم بیشتر میشه.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.