مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

۲۷ هفته

امروز ۲۶ هفته و ۳ روز از زمان با تو بودنم گذشته از زمانی که فهمیدم قراره بدنم میزبان یک انسان کوچولو باشه. چقدر خوشحال بودم . با تموم سختیهای تهوع باز تحمل کردم تا به قسمت شیرین ماجرا برسم یعنی دیدن حرکاتت و قربون صدقه رفتنهام. الان دیگه حسابی قوی شدی جوری که از روی لباس قشنگ معلوم حرکاتت  و با هر بار حرکتت چشمام پر از اشک میشه و بیشتر از قبل عاشقت میشم. ایشالا این هفته های اخر هم به سلامتی طی شه  . 

روز ۵ شنبه با ۱۲ ساعت ناشتا رفتم ازمایشگاه که ازمایش دیابت بارداری بدم  اولشخون گرفتن و بعد یک لیوان بزرگ گلوکز دادن  بخورم تا یکساعت بدون فعالیت بشینم چقدرم خوردنش سخت بود و تحمل یکساعت نشستن . در این فاصله چون قند زیادی وارد بدنم ده بود فسقلی چنان حرکتهایی میزد که میگفتم الان از تو دهنم میاد بیرون دقیقا یکساعت رو بندری رقصید منم فیلم میگرفتم و میخندیدم اما یکساعت بعدی چنان حالت تهوعی گرفته بودم که بهم گفتن برو بیرون قدم بزن دوباره برگرد . حدود ۱۲ ظهر ازمایش خون سومی رو هم دادم ولی همچنان تهوع داشتم خلاصه اینکه تا شب دگرگون بودم و همش حالت تهوع داشتم  خدا رو شکر جوابش رو گرفتم همه چی نرمال بود و از خطر دیابت بارداری جهیدم اما طبق معمول  تیروییدم قاط زده که اونم دکترم قبل از عید پیش بینی کرده بود.  

دیروز عصر هم برای اخرین بار رفتم ترمیم ناخن و با دلی غمگین ازشون خداحافظی کردم اما بخاطر فسقل خان دیگه با ناخن بلند و لاک فعلا خداحافظی کنم اخه دلم نمیاد با ناخن بلند کارهاش رو انجام بدم سختمه مخصوصا تجربه هم ندارم سختم میشه به ناخنهامم یک استراحتی میدم بعد از دوسال کاشت . 

تو این هفته خیلی زود تند سریع ۱ کیلو اضافه کردم و الان شدم ۶۵/۷ وای الان که فکر میکنم تا الان به این وزن نرسیده بودم. اما فدای سر فسقلی مون قربونش بشم در هر حالتی مشغول ضربه زدن و میخواد نشون بده که منم هستم فراموش نکنی. 

نظرات 12 + ارسال نظر
marzi سه‌شنبه 31 فروردین 1395 ساعت 10:08

خداروشکر که سلامتین.

ممنونم عزیزم

سوسن یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 11:36

کاشت ناخن برای نماز خوندن ایراد داره

بستگی به خود شخص داره . از چند نفر پرسیدم گفتن وقتی رشد ناخن داشته باشی مشکلی نداره

حوا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 11:35 http://arameshejaanam.blogsky.com/

منم یه بار آزمایش قند گلوکز رو دادم موادش با طعم پرتقال بود زیاد حالم رو به هم نزد... البته نمونه گیر آزمایشگاه گفت اگر میخوای حالت به هم نخوره با آب زیاد مخلوطش کن
نگران اضافه وزنت نباش... من تو بارداری 14 کیلو اضافه شدم که تا دو ماه بعد از زایمان 11 کیلو کم شد و تا الان هم 3 کیلو دیگه کم کردم و فعلا وزنم به قبل از بارداری رسیده....

پس دیگه خیلی گیر نمیدم . البته بماند چون تیروییدم قاط زده وزنم الکی زیاد شده

کوثر سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 18:46

ایشالله این هفته های اخرم به سلامتی بگذرونی و فسقلیتو بغل کنی

ممنونم عزیزمایشالا

صبا دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 10:43 http://atrebeheshti.blogsky.com

وای امون از این گلوکز خوردن! البته من تجربش نکردم نمیدونم چرا آز دیابت من توی بارداری باهمه فرق داشته
مال من اینجوری بود که اول ناشتا خون دادم بعد گفت برو صبحانه ای که هرروز میخوری رو بخور و دوساعت بعد بیا خیلی راحت و آسون!
خدا رحمم کنه سر دومی

الان حسودیمممم شد . ایشالا برای دومی هم همینطور ازت آزمایش بگیرن

الهه دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 10:18 http://elahemehrabani.blogsky.com

سلام آزاده جون وبلاگ تون رو از تو وبلاگ نسیم جون دوست گلم دیدم.
انشالله این دوران رو بسلامت سپری کنی.
عزیزم زیاد نگران اضافه وزن نباش سر شش ماه الی یسال برمیگردی به وزن اول.خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنی

سلام عزیزم خوش اومدی . ایشالا
سعی میکنم بهش فکر نکنم
حتما بهتون سر میزنم

[ بدون نام ] دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 08:47

سلام عزیزم
اون آب قند حال آدم و بهم میزنه
خداروشکر همه چی نرمال بوده
آره دیگه به خاطر فسقل خانت هر کاری باید کرد

سلام اره واقعا خوبه تموم شد.
فسقلمه دیگه

مریم یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 20:10

سلام عزیزم خداروشکر که آزمایشت خوب بوده ان شاء الله تا پایان بارداری به خوبی طی بشه و جوجه کوچولوت رو در آغوش بگیری .

سلام ممنونم عزیزم. ایشالا قسمت خودت

الهه یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 14:48

خدا نکنه اجی اره ان شاءالله که اجی فافا و اجی مرضیه هم زودتر نی نی سالم خدا بهشون بده

ایشالا

الهه یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 13:19

ان شاءالله که نی نیت سالم میاد بغلت اجی غربالگری اگه رفته باشی بهت میگه نی نیت سالمه چون ابجی منم ابان رفت غربالگری بهش گفتن نی نی سالمه بعد گفتن به احتمال زیاد پسره خخخخخخخخخخخخخ

قربونت برم اون ازمایش رو که خدا رو شکر مشکلی نداشت اما ارزوی هر زن بارداری بسلامت در اغوش گرفتن نی نی کوچولوشه.

نسیم یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 12:58 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

الهیییییییییییی. نمیدونی چقدر این روزهات برام شیرین و خاطره انگیزه. دقیقا روزی که آز دیابت دادم از جلو چشمم رد شد. منم تا همون 12 اینا کارم طول کشید. منم همیشه ناخون داشتم ولی از وقتی نویان اومده میترسم بهش بخوره و زخمیش کنه. همش ناخونامو میگیرم. فدای سرشون. من 58 بودم تا 75 رفتم

پس زیاد نگرون وزن نباشم درست میشه. میدونی نسیم جون مطمینم دلم برای این روزها بدجور تنگ میشه

الهه یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 12:47

سلام اجی خوبی خسته نباشی معلومه که پسرت از تکون خوردناش به قول خودت بندری رقصیدنش شیطونه اجی والله بچه ابجی من که خیلی کم تکون میخوره حسم میگه شاید بچه ارومیه اجی ان شاءالله که نی نی تو هم ارومه اجی

سلام عزیزم. شیطون و اروم فرقی برام نداره فقط سالم بیاد بغلم.
ایشالا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.