مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

کاش یه مغازه بود.....

کاش یه مغازه بود 

آدم میرفت

میگفت

بی زحمت یه کم "خیال خوش" میخوام 

ببخشید این "خنده ها از ته دل" چندن؟ 

آقا!

این "آرامشا" لحظه ای چند؟

این"بی خیالیا"  که میپاشن رو زندگی مشتی چند؟

ازین "روزایی که بی بغضن" دارین؟

ازین "سالایِ بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!

این "شادیا" دوام دارن؟!

نه...

کاش یه جایی بود میشد رفت و بگی آقا یه "زندگی" میخوام 

بی زحمت جنس خوبش ...

نظرات 3 + ارسال نظر
Baran چهارشنبه 24 شهریور 1395 ساعت 08:50 http://haftaflakblue.blogsky.com/

انشالله ؛که هست

ای وای ؛سلام

سلام انشالله

مریم سه‌شنبه 23 شهریور 1395 ساعت 19:48 http://taranom9696.blogfa.com

وای یعنی میشه یه همچین مغازه ای باشه

ای کاش بود

x دوشنبه 22 شهریور 1395 ساعت 11:44 http://malakiti.blogsky.com

آخ گفتید ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.