مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

۷۶ روزگی

 همیشه دوست داشتم زود زود بیام اینجا و از کارهای کوشان  که برای اولین بار انجام میده بگم اما تو واقعیت نمیدونم چرا وقت کم میارم و فقط میرسم اخر شبها با چشمهای خوابالو تلگرامم رو چک کنم و بعدش بیهوش میشم. تموم پستهای دوستهای خوبم رو با تاخیر میخونم اما دلم پیشتونه من رو ببخشید نظر نمیزارم چون همیشه وسط خوندن پستها یک کاری مربوط به کوشان پیش میاد و من میرم وقتی دوباره میام سروقت گوشیم یادم میره چیکار داشتم میکرد الزایمر گرفتم.  

این هفته کوشان دستش و دهنش رو پیدا کرده بود و به این نتیجه رسیده بود وای ترکیب این دوتا چه خوشمزست وقتی بیداره در حال ملچ ملوچ کردنه منم در حال قربون  صدقه رفتنش . 

دوشنبه هم که تعطیل بود برای اولین بار بردیمش باغ که از اول تا اخر شب لالا کرد و حسابی از اکسیژن هوا استفاده کرد. اما دوباره جمعه که بردیمش باغ خلافش رو ثابت کرد و به معنای واقعی بچه نحسی شده بود  و فقط گریه میکرد خوابش میومد و کلافه بود شبش هم اومدیم خونه فقط جیغ میزد از شانس منم از این ویروس گرفته بودم که بدن درد و اسهال استفراغ  داره اینقدر حالم بد بود زیر سرم رفتم خیلی بهتر شدم و امروز چشمهام باز شدن . مواظب خودتون باشید.  روز جمعه هم برای اولین بار بغل زن عموم رفت و کلی غریبی کرد . غریبی هم اینجوری میکنه که اول بغض میکنه به دور و ورش نگاه میکنه ببینه من هستم یا نه تموم لب لوچش به سمت پایین متمایل میشه بعد مثل بچه گربه گریه میکنه که من عاشقشمممم بعد اگر من پیشش یاشم خیره تو چشمام میشه با تموم حواسش نگاهم میکنه و با نگاه التماس داره نجاتش بدم. 

کوشان این روزها خیلی خیلی عاشق بازی شده و با هر چیزی میشه سرگرمش کنم و اونم با صداهای مخصوص خودش همراهیم میکنه دیگه کوشانم صدا دار  شده. امروز هم صبح به محض بیدار شدن از خواب دلش بازی و حرف زدن میخواست  و از پتوش برای اولین بار گرفته بود و تکون تکونش میداد بعد از اونم دستمال کاغذی کنارش رو با مشت گرفته بود و باهاش بازی میکرد.  داره بازیگوش میشه عزیزممممممم.  



نظرات 4 + ارسال نظر
حوا چهارشنبه 31 شهریور 1395 ساعت 10:44

خدا حفظش کنه
هنوز کجایی تا فراموشکاری

پس حالا حالا مونده. چه شود

نسیم دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 13:04 http://www.ghasedakemehr.blogsky.com

آخیییی عزیزم. کمبود وقت طبیعیه گلی من معمولا تو اداره به وبلاگم میرسم

من که اداره نمیرم چی کجا به وبلاگم برسم باید فکر کنم

مریم یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 18:25 http://taranom9696.blogfa.com

وای عزیزم برای خودش آقایی شده گل پسر.
آزاده جون بیشتر مواظب خودت باش الان بهتری ؟

ممنون خانمی اره بهترم اما بی جون

الهه یکشنبه 28 شهریور 1395 ساعت 17:10 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی ان شاءالله که همیشه شاد و سلامت باشی اجی

سلام عزیزم ممنون همین طور تو هم کلی شاد و خندون باشی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.