مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

۱۲۱روزگی

 خدایا شکرت

امروز اولین بارون پاییزی اومد البته بماند قبلش کلی باد اومد دیروز سرتاسر باد بود و سرما.  امروز بارونش رو اورد   اسمون شهرم تمیز شد . 

کوشان این روزها شیطون شده چشمهاش برق میزنه  تا از خواب بیدار میشه با لبخندی بزرگ ازت پذیرایی میکنه عاشق این کارشم همیشه بخند عشقم. قهقه هاش طولانی مدت تر شده . دستهاش رو با هدف میاره جلو و میخواد هر چیزی رو لمس کنه بعد مزه.  دیروز برای اولین بار نیم ساعت داخل زمین بازیش سرگرم بود و حسابی خسته شد تا بغلش کردم بیهوش شد و یکساعتی خوابید. با دهنش حباب درست میکنه و بعد قهقه میخنده . عاشق اینه که سرش رو اروم ناز کنم و اونم بخوابه ارامش خوبی داره . خیلی از وقتم صرف کوشان میشه و به نصف کارهایی که قراره براش انجام بدم نمیرسم  کوچکترین وقتی که میارم میشینم سر اسکرپ بوکش که البته زیاد پیشرفت نداشته 

بگم از کلاه هالووینش:-)))) اندازه سر خودم شد با یک منگوله بزززرگ دوشنبه عصری رفتم خونه دوستم و بعد از مدتها خودم رانندگی کردم با سلام صلوات رسیدم هلاک شدم از استرس ولی عالللللی بود برام دوباره به زندگی باز میگردم:-) خونه ی دوستم عکس هالوینی گرفتیم که خوشگل شدم و بعدشم رفتم دنبال اقای شوهر . کوشان عالی باهام همکاری کرد هم تو مهمونی هم تو ماشین عاشقتم مامانی :-*

نظرات 3 + ارسال نظر
کوثر شنبه 15 آبان 1395 ساعت 10:20

سلام ایشالله همیشه خوش باشین

سلام ممنون ایشالله

میترا پنج‌شنبه 13 آبان 1395 ساعت 09:37

خیلی قشنگ مینویسی ماهم ب اندازه شما لذت میبریم
خداحفظش کنه
بوسسسسسسسسسسس

لطف داری عزیزم بوسسسس

الهه چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت 17:07 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی خداروشکر اجی تهرانم بارونیه اجی ان شاءالله همیشه کنار خانواده ات شاد و سلامت باشی اجی اما اجی خطرناکه با ماشین رفتی بیرون اجی اونم با پسرت لااقل یکی باهات میومد نگهمیداشت کوشانو اجی از اینکارا نکن اجی خطرناکه
اجی

عزیزم تو صندلی ماشین بود و جاش از من امن تر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.