مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

دی ماه سلااممممم

وای وای دی ماه هم اومد و من همچنان عقبم چقدر دوست داشتم این روزهام رو ثبت کنم اما واقعا نمیرسم  . با تاخیر فراوان یلداتون مبارک ایشالله سالیان سال دور هم جمع باشید و لبتون خندون  باشه.   

این روزها  کوشان زیاد نمیخوابه و وقتی میخوابه من تند تند مشغول انجام کارهام میشم که البته کارهام شامل غذا پختن . لباسشویی زدن و کمی مرتب کردن بقیه تایم هم کوشاننننن. 

برای شب یلدا کوشان  خیلی تصمیمها داشتم و میخواستم عکسهای خوشگلی  بگیرم اما نشد و طبق برنامه پیش نرفت.  

روز شنبه عقدکنون عمو ی بزرگ کوشان  بود و کلی همه در حال رفت و آمد بودن اون روز کوشان اصلا نخوابید و فقط میخواست بغلم باشه حتی نتونستم برم دوش بگیرم. تا خود ساعت ۲ بهم چسبیده بود  و  بزور خوابوندمش  تا اخر شب پیش مامانم موند اما وسط مهمونی بهم خبر دادن دایی مامانم فوت کرده کلی دمق شدم و به این ترتیب برنامه شب یلدا کنسل شد  شب یلدا هم از ساعت ۹ خوابید و نشد ازش عکس بگیرم موند امروز خونه داییم به مکافات ازش عکس گرفتم و این گونه بود که اولین شب یلدا کوشان با لباس هندوونه ی که براش کادو اومده بود و نشد بپوشه گذشت. 

۱۳روزه شبها تو اتاق خودش میخوابونمش شب اول که بردمش خیلی داغون بودم استرس داشتم و هر ۲ساعت یکبار به کوشان سر میزدم و صبحش از خواب گیج میزدم شب دوم خودمم تو اتاقش خوابیدم  و ۳ شبی اونجا بودم اما خب دیدم نمیشه من جام رو میخواستم و برگشتم اتاق خودمون و کوشان مستقل شد نصفه شبها یکبار بیدار میشه شیر میخوره میخوابه   

وقتی میزاریمش زمین تا نصفه غلت میزنه و گلوله میشه ۹۵/۹/۱۶

اولین برف دیدن کوشان ۹۵/۹/۱۸

اولین باری که کوشان عینک زد ۹۵/۹/۱۹

 اولین بار که شب تو اتاقش خوابید ۹۵/۹/۲۰

اولین باری که من و بابایی بردیمت حموم ۹۵/۹/۲۲

اولین باری که بابا بزرگی خوابوندش ۹۵/۹/۲۴

اولین باری که دنبالم گریه کرد ۹۵/۹/۲۵

اولین باری که روی میز کوبید و صدا تولید کرد ۹۵/۹/۲۸

اولین باری که رو تخت کامل غلت زد ۹۵/۱۰/۱

چقدر خوبه این روزها با تموم خستگی کم خوابیهام  قرمزی چشمهام و همه و همه این روزها عالینننننن


نظرات 3 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 5 دی 1395 ساعت 10:36 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

وای چه عالییییییییییییییی آفرررین. من برای جدا کردن نویان خیلی تنبلی کردم!!! کاش همون 6 ماهگی جداش کرده بودم الان گذاشتم برای بعد از شیر گرفتنش!!! واقعا خدا باید کمکم کنه نویان شبا خیلی شیر میخوره!!!
راستی تسلیت میگم غم آخرت باشه.
الانم دیر نشده از کوشان گلی عکس یلدایی بگیر. لباسش کوچیک میشه هاااا

خدا رو شکر خیلی تا الان خوب بوده . ازش عکس گرفتمولی بدون هندوونه و انار
ایشالله موفق باشی
قربونت برم

پریسا جمعه 3 دی 1395 ساعت 15:40 http://Pari-v-zendegi.blogsaky.com

سلام عزیزم
تسلیت میگم روحش شاد
الهی ماشالله مرد شده کوشان بجای من ببوسش

الهه پنج‌شنبه 2 دی 1395 ساعت 21:02 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی متاسفم واسه فوت دایی مامانت اجی ان شاءالله جاش در بهشت باشه و خدا به خانواده ات صبر و تحمل بده اجی ان شاءالله که همیشه شاد و سلامت باشی اجی

ممنون عزیزم لطف داری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.