ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
وای وای دی ماه هم اومد و من همچنان عقبم چقدر دوست داشتم این روزهام رو ثبت کنم اما واقعا نمیرسم . با تاخیر فراوان یلداتون مبارک ایشالله سالیان سال دور هم جمع باشید و لبتون خندون باشه.
این روزها کوشان زیاد نمیخوابه و وقتی میخوابه من تند تند مشغول انجام کارهام میشم که البته کارهام شامل غذا پختن . لباسشویی زدن و کمی مرتب کردن بقیه تایم هم کوشاننننن.
برای شب یلدا کوشان خیلی تصمیمها داشتم و میخواستم عکسهای خوشگلی بگیرم اما نشد و طبق برنامه پیش نرفت.
روز شنبه عقدکنون عمو ی بزرگ کوشان بود و کلی همه در حال رفت و آمد بودن اون روز کوشان اصلا نخوابید و فقط میخواست بغلم باشه حتی نتونستم برم دوش بگیرم. تا خود ساعت ۲ بهم چسبیده بود و بزور خوابوندمش تا اخر شب پیش مامانم موند اما وسط مهمونی بهم خبر دادن دایی مامانم فوت کرده کلی دمق شدم و به این ترتیب برنامه شب یلدا کنسل شد شب یلدا هم از ساعت ۹ خوابید و نشد ازش عکس بگیرم موند امروز خونه داییم به مکافات ازش عکس گرفتم و این گونه بود که اولین شب یلدا کوشان با لباس هندوونه ی که براش کادو اومده بود و نشد بپوشه گذشت.
۱۳روزه شبها تو اتاق خودش میخوابونمش شب اول که بردمش خیلی داغون بودم استرس داشتم و هر ۲ساعت یکبار به کوشان سر میزدم و صبحش از خواب گیج میزدم شب دوم خودمم تو اتاقش خوابیدم و ۳ شبی اونجا بودم اما خب دیدم نمیشه من جام رو میخواستم و برگشتم اتاق خودمون و کوشان مستقل شد نصفه شبها یکبار بیدار میشه شیر میخوره میخوابه
وقتی میزاریمش زمین تا نصفه غلت میزنه و گلوله میشه ۹۵/۹/۱۶
اولین برف دیدن کوشان ۹۵/۹/۱۸
اولین باری که کوشان عینک زد ۹۵/۹/۱۹
اولین بار که شب تو اتاقش خوابید ۹۵/۹/۲۰
اولین باری که من و بابایی بردیمت حموم ۹۵/۹/۲۲
اولین باری که بابا بزرگی خوابوندش ۹۵/۹/۲۴
اولین باری که دنبالم گریه کرد ۹۵/۹/۲۵
اولین باری که روی میز کوبید و صدا تولید کرد ۹۵/۹/۲۸
اولین باری که رو تخت کامل غلت زد ۹۵/۱۰/۱