ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
امروز حسابی بازیگوشی کردم صبح که سر کار بودم یک بلیط کیش حقوقم شد هوررررررا خیلی بهم مزه داد و یکجورهایی نشون دهنده پایان دوره کارآموزیم بود و بعدش هم دادن درخواست برای واحد بازرگانی که اگر قبولش کنن یعنی آغشته شدن به کار و درآمد ثابت خدا کنه قبولش کنن!! برای نهار هم همراه دوستهایی که ندیده بودم و تو یک گروه آشپزی باهاشون آشنا شده بودم رفتیم نهار دیزی خوردن و آقای شوهر هم فرستادم خونه مامانش؛-) خیلی خیلی بهم خوش گذشت و بعد از کلی آشنا شدن خندیدن و همینطور خوردن دیزی در یک محیط کاملا سنتی رفتیم پارک بانوان تا ساعت 7 بعدازظهر. تجربه جالبی بود همشون یک پا آشپز بودن و کلی هنرمند و من تو جمع 21 نفری تعداد بسیار محدودی رو میشناختم اما در اخر پارک با آرزوجون آشنا شدم که 3 سال از من کوچیکتره و اینجا غریبه و کسی رو نداره اونهم مثل من 4. سال ازدواج کرده بود نمیدونم چرا ولی ازش خوشم اومد و حتی کلی راهم رو دور کردم که برسونمش و،باهاش بیشتر آشنا بشم
در کل روز بسیار خوبی داشتم و با دوستهای خوبی آشنا شدم از خودم راضیم؛-)