مامان آینده

خاطرات من

مامان آینده

خاطرات من

و باز هم یک روز دیگه

سسسسسسسسلام من اومدم:-)

امروز یک روزی بود مثل همه روزهای تکراری دیگه. صبح بدو از خواب بیدار شدن و ماکارونی درست کردن که البته آقای شوهر تریپ بلد بودن برداشته بود و نتیجش یک ماکارونی خمیر درست کردیم;-) چون میگن آشپز دو تا باشه غذا یا شور میشه یا بی نمک که ماکارونی خمیر شد. و بعدش هم رفتن سر کار و معلوم نشدن کارم:-( و همچنان بلاتکلیفم:-( اما دیگه بهش گیر نمیدم هر چی پیش بیاد راضیم.  حوصله استرس رو ندارم بدنم دیگه تحمل این چیزها رو نداره

 :-/    خلاصه اینم از امروز من .البته امشب خونه داییم دعوتیم و قرار با خاله و دخترخاله ها جمع بشیم پس تکراری بودن امروز رو میبخشم ;-)

ایام به کامتون<3

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.