مامان آینده

خاطرات من

مامان آینده

خاطرات من

منتظرم

خوشبختانه این چند روز همش مشغول خالم بودیم و کلا مسایل سرکار فراموشم شده بود اما دوباره با تموم شدن روز جمعه کاسه چه کنم چه کنم دستم گرفتم و سر آقای شوهر رو خوردم  خب استرس دارم چیکار کنم. اما بخودم قول دادم نزارم استرس بهم غلبه کنه و مجله نی نی + رو خوندم و ذهنم مشغولی شد و یادش رفت باید بهم غر بزنه والا. 

امروز حتی با وجود سرگرم بودنم حوصله انجام کاری رو نداشتم و طفلکی مامانم کلی کار انجام داد و من کمکش نکردم و الان بدجور عذاب وجدان دارم  

فقط یک چیز رو فهمیدم انتظار خیلی خیلی سخته. فرقی نداره برا. چی  منتظری اما تا زمانی که جوابش معلوم نیست مجبوری منتظر باشی و خیلی سخته .

نظرات 2 + ارسال نظر
نسیم دوشنبه 16 شهریور 1394 ساعت 13:56 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

انتظار کشنده است

خیلی بده منم بی طاقت

سیمین گلی یکشنبه 15 شهریور 1394 ساعت 02:18 http://simingoli.blogsky.com

منم میرم خونه بابام تنبل میشم
نمیدونم چرا.خخخ

خیلی حال میده تنبلی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.