مامان آینده

خاطرات من

مامان آینده

خاطرات من

پایان تابستون 94

حواست هست؟

شهـــــریور است …

کم کم فکر باد و باران باش !

شاید کسی تمـام گریه هایش را

برای پاییز گذاشته باشد …

حواست هست یک تابستان دیگــــر هم گذشت..

حالا باید دوباره دل خوش کنیم به آمدن پاییز

یک پاییز خوشرنگ که زرد و نارنجی نباشد

به پاییزی که دلــــت نگیرد و غروبـش غــــــم نداشته باشد

و در کوچه و پس کوچه هایش بغـض نباشد

پاییزی که مهـر و آبـان و آذرش تــــو را یاد هیچ خاطره خیسی نیاندازد

یک پاییز دوست داشتنی که شاید مال من و تو باشد

میمانیم به امید پاییزی که نه از فاصـله خبری باشد نه از درد

نه از زخــــــم نه از جنـــگ نه از فقــــر…

به امید پاییزی که وقتی به آخــــــر رسید جوجه ای از جوجه هایمان کــم نشده باشد

آرزویــــم این است

که این پاییز جورِ دیگری بیاید

آسمان نه مثل هر سال ،امسال جـورِ دیگری آبی

آفتـاب بر بام خانه هامان جـورِ دیگری بتابد

ابر‌ی اگــر بارانیست ، جـورِ دیگری ببارد

روزگار جـورِ دیگری با ما

آدم‌ها جــورِ دیگری باهم

زندگی‌‌ها جــورِ دیگری باشند

آرزویـــــم این است

این پاییز ، حالمان جورِ دیگری باشد. 

نظرات 1 + ارسال نظر
نسیم یکشنبه 22 شهریور 1394 ساعت 11:50 http://ghasedakemehr.blogsky.com/

پاییز می آید
با قدم های زرد و سرخ و نارنجی
عجب عطری
عطر ناب ماه مهر

بله بله مخصوصا برای شما بسیار دل انگیزه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.