مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

استرس دارم

 دارم از استرس خفه میشم. اصلا و ابدا آرامش روانی ندارم. با دکتر غددم تماس گرفتم جواب نداد منشیش گفت باید بیایید مطب از اونور هم  آقای شوهر میگه نه برای چی بریمآخه من تا دکترم رو نبینم آروم نمیشم ولی نمیتونم تا 25 آبان هم صبر کنم که وقت دکترم بشه 

امروز دوست نداشتم نهار درست کنم هر کاری کردم دلم نمی‌خواست قرار شد نهار بریم بیرون بخوریم. خلاصه اینکه ظهر رفتیم یک جای باصفا و جاتون خالی نهار بسیار خوشمزه یی خوردیم. که جای شیرینی سالگرد ازدواجمون حساب شد.  از محل کار و کار کردنم هنوز هیچ خبری نیست اما با آقای شوهر به مذاکره نشستم و قرار شد از شنبه عصرها برم مغازه پیشش و بشم کارمندش البته با حقوق. بهتر از خونه نشستنه مخصوصا روزهای پاییزی که هوا زود تاریک میشه و هیچ کاری نمیشه کرد. اینهم از احوالات من

راستی هوا بدجور سرد شده سوز بسیار بسیار بدی داره یخ زدم اما از رو نرفتم و هنوز لباسهای تابستونی مون رو جمع نکردم. اما بدجور دست و پام یخه حتی با پتو هم گرم نمیشم خدا بدادم برسه زمستون چیکار کنم

نظرات 1 + ارسال نظر
sima چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 00:03 http://flower-ss.blogsky.com

ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾﺪ …
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ …
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻤﺮﮐﺰ ﺫﻫﻦ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﯾﺪ …
ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﻟﺬﺕ ﺩﺍﺭﺩ …
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺯﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ ...
ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﻙ ﻛﺮﺩ ...
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺯﻥ " ﺑﻮﺩﻥ " ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﻣﺮﺩ ﻫﻢ "ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ " ﻣﻴﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﺻﺪﻗﻪ ﻱ ﺭﻭﯼ ﺑﯽ ﺁﺭﺍﻳﺶ ﺯﻥ
ﺭﻓﺖ ...
ﺑﺎﻳﺪ ﻓﺪﺍﯼ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﺮﺩ ﻫﻢ ﺷﺪ ...
ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻲ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻥ ﺭﺍ ﻃﺎﻗﺖ ﺁﻭﺭﺩ
...
ﻛﻼﻓﮕﻲ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪ ﻓﻬﻤﻴﺪ ...
ﺧﻼﺻﻪ " ﻣﺮﺩ " ﻭ " ﺯﻥ " ﻧﺪﺍﺭﺩ ...
ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﻱ " ﻣــﺎ " ﺷﺪﻥ ﻛﻪ ﺭﺳﻴﺪﯼ ...
ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﻳﺶ ...
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺣﺲ ﻛﻨﺪ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻮ ﺩﺭﻛﺶ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ


آپم

بسیار زیبا و پر از احساس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.