مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

خستگی مضاعف

امروز کلا نت نداشتم ولی بجاش تا دلتون بخواد کار داشتم هلاک شدم از بس سبزی پاک کردم. شستم. بسته بندی کردم طبق معمول هم جو گیر همه رو باهم میخریم. خلاصه اینکه الان کاهوها وسط آشپزخونه مونده. هنوز لباسها رو جمع نکردم خلاصه اینکه کلی کارهام مونده و انجام ندادم. نمیدونم چرا اینقدر سبزی پاک کردنم طول می‌کشه یک کیلو سبزی 2 ساعت تموم وقتم رو گرفت. آخه حتما باید دستکش بپوشم و با قیچی سبزی رو پاک کنم  در نتیجه نتیجش مساوی با خستگی مضاعم.  

دلم نی نی میخواد  شما جدی نگیرید

سخن پراکنده

روزها از پی هم میگذرند اما من تا الان از پاییز هیچی نفهمیدم. دلم برای بازیگوشی و شیطونی تنگ شده حتما باید به آقای شوهر پیشنهاد بدم بریم تو طبیعت و کمی وقت بگذرونیم

 خبر خاصی ندارم جز روزمرگیهای هر روزم. البته از شنبه عصر رفتم مغازه پیش آقای شوهر وقتی برگشتیم خونه از خستگی غش کردم اما دیروز که رفتم بهتر بود و کمتر خسته شدم. هنوز از محل کارم خبری نیست و آقای شوهر داره مغزم رو میزنه که اینهمه استرس و بلاتکلیفی برات خوب نیست. البته  فکر میکنم تیروئیدم قاط زده بود بخاطر همین استرسها بوده

  بهرحال اینکه الان حالم بهتره و سر خودم رو بدجور گرم کردم و سعی میکنم کمتر خونه باشم. بقول یکی از دوستهای خوب اینجام آنا جون این بیماری مزمنی هستش که باید باهاش کنار بیام. من هم دقیقا همین کار رو میکنم ممنونم انا جون با حرفی که ردی از خواب خرگوشی بیدار شدم 

دیروز مجله نی نی + رو خریدم عکس پشت مجلش یک بچه ی خوشگلی بود هی میرفتم و میومدم نگاهش میکردم. بچه از دور خیلی بهتره از نزدیک کمی تا قسمتی وحشتناک 

بالاخره قرار شد دوشنبه آینده بریم تهران که هم برم پیش دکترم و هم برم لیزرم هم انجام بدم. بالاخره آقای شوهر راضی شد 

راستی دیشب دلم میخواست خسوف رو ببینم اما نشد ساعت 5 بیدار شدم اما ماه رو پیدا نکردم نفهمیدم کدوم طرف بود و از دیدن ماه گرفتگی محروم شدم. این جور وقایع رو خیلی دوست دارم ببینم حس خیلی خوبی بهم میده. 

ببخشید چقدر مطالبم پراکنده شد بخوبی خودتون ببخشید 

 دوستتون دارم هزارتا

عکس زنان!!!

وقتی عکس همسرم را زیر سینی چای پنهان کردم!

دکتر فردین علیخواه(جامعه‌شناس): خواهش می‌کنم این مطلب را با گرایش‌های سیاسی خودتان تحلیل نکنید. همه ایرانی هستیم و داریم درباره یک مسأله اجتماعی مملکتمان حرف می‌زنیم. یک روز در کلاس آسیب‌شناسی اجتماعی و در بحث از "خانواده و طلاق"، از دانشجویانم درباره تعداد فرزندان برخی از سیاستمداران کشورهای غربی سوال کردم. برایم بسیار جالب بود که بیشتر آنان مثلا می‌دانستند که اوباما دو دختر دارد و اینکه آنان چند سال دارند! برخی از دانشجویان معتقد بودند که این دولتمردان با این عکس‌ها و البته "در عمل" به جامعه می گویند که خانواده مهم است. کنجکاو شدم. در قسمت عکس سایت گوگل به فارسی(و نه انگلیسی) تایپ کردم" خانواده اوباما" و هزاران عکس از زندگی خانوادگی اوباما و گذران اوقات‌اش با کودکان و همسرش ظاهر شد. بیشتر این عکس‌ها را سایت‌های فارسی منتشر کرده‌اند. در همان کلاس از خانواده و تعداد فرزندان سیاستمداران کشورمان پرسیدم. حتما جواب را می‌توانید حدس بزنید. تقریبا اکثر دانشجویان اطلاعات درستی نداشتند. مثل استادشان! ولی من نشان ندادم که مانند آنها نمی‌دانم. خب من استادم! جالب آنکه آنان می دانستند مثلا جان کری چند فرزند دارد ولی در خصوص دکتر ظریف نمی دانستند!. باز نکته جالبی که در کلاس( چه اسم خوبی هم داشت: آسیب‌شناسی اجتماعی) مطرح شد آن بود که بیشتر آنان می‌گفتند نام اعضای خانواده مسئولین کشورمان زمانی در رسانه ها منعکس می‌شود که یا یکی از آنها به همسرش پستی داده، و یا مسأله و مشکلی ایجاد شده و رسانه‌ها به او یا خانواده اش گیر داده‌اند! در مواقع عادی تقریبا هیچ مطلبی در این خصوص منتشر نمی‌شود. توجه‌ام به یک رفتار اجتماعی غربی‌ها جلب شد. قبلا هم به این رفتار توجه کرده بودم. من در برخی از پروژه های عمرانیِ داخل کشور با آنها کار کرده‌ام. وقتی به آنها میز یا اتاقی می‌دهید یکی از وسایل یا اقلامی که روی میز می‌گذارند یا روی دیوار اتاق نصب می‌کنند عکس‌های خانوادگی‌شان است. این را حتما در سریالها هم دیده‌اید. نکته جالب آنکه این رفتار تابع سن فرد یا عمر ازدواجش نیست.

رفتار ما ایرانیان(مردان) در این خصوص خیلی جالب است. وقتی تازه ازدواج کرده‌ایم عکس همسرمان در کیف پولمان قرار دارد. البته یادآوری کنم که این عکس در دوره نامزدی روی صفحه تلفن همراهمان نیز هست. پس از ازدواج از آنجا حذف می شود. کم کم عکس همسرمان از کیف پول‌مان هم حذف می‌شود و جای عکس را کارت‌های اعتباری رنگارنگ و قبض‌های پرداخت نشده‌ی لوله شده می‌گیرند. معمولا خانم‌ها مانند آقایان نیستند. ولی وقتی این رفتارها را می‌بینند دلسرد می‌شوند. عکس همسرشان را بر نمی‌دارند ولی عکس اعضای خانواده‌شان را به در کنار آن قرار می‌دهند. این معنادار است!

زمانی در جایی مشغول به کار شدم. روزهای نخست؛ عکس کوچکی از همسرم(با مانتو و روسری) را به شکل عمودی در گوشه میز به لیوان تکیه داده بودم. همکاری آمد و گفت: " ببین پشت سرت حرف درمیارن! به نظرم اینو برداری بهتره!". همکار بعدی هم آمد و همین را گفت. عکس را برداشتم و به شکل افقی زیر شیشه‌ی روی میز گذاشتم. آن همکاران باز آمدند: " خب اینا اینجا جواب نمی ده دیگه! همکارا که می دونی جنبه ندارن! تازه خانمت مانتوییه! یه ذره موهاش هم بیرونه! این می‌تونه بعدا تو گزینش دردسر بشه...!" کنار میز یک سینی چای کوچکی داشتم. آنرا برداشتم و روی عکس همسرم گذاشتم. به آنها گفتم " حالا خوبه؟ " گفتند: " هی. بد نیست!" ولی... 

می دانید دوستان . خواستم بگویم مسئولین هم محصول همین جامعه‌اند. اساسا خانواده( و بیشتر؛ زنان) باید پنهان بمانند. به نظرم درباره زنان، یک چیز خیلی عادلانه توزیع شده است: عکس آنان نه باید در قاب زندگی نصب شود و نه در قاب مرگ(اعلامیه فوت). برای همین در پاسخ به برخی از دوستانی که انتقاد می کنند چرا زنان و دختران ایرانی در شبکه های اجتماعی مجازی اینقدر زود به زود عکس پروفایل خود را عوض می‌کنند و گویی "ولع خودنمایی" دارند باید گفت که رفتار این زنان اعتراض به حذف تدریجی عکس‌‌شان از "قاب زندگی" توسط جامعه است. این عکس‌ها می‌گویند: "شما نمی توانید مرا حذف کنید".

روزی که گذشت2

عیدتون مبارک دوست جونهام عاشقتونم. 

از دیشب دپرس بودم. چرا که هر دوست قدیمی که میدیدم ازم سوال می‌پرسید وای خدای من چرا اینهمه چاق شدی ( البته من واژه تپل رو ترجیح میدم) و من باید کلی لبخند بزنم و بگم تیروئید...... قاط زده به اون خاطره حالا دپسرگی گرفتم من که اینهمه برام مهم بود چرا اینجوری شده و کاری نمیتونم انجام بدم. 

خلاصه اینکه اصلا دیشب نمیشد باهام حرف زد. 

اما امروز صبح جبران کردم و بجای صبحونه همیشگیمون یک میز صبحونه خوشگل چیدم و تا آقای شوهر دوش بگیره پنکیک خوشمزه درست کردم و همراه مربا آلبالو ترش سرو کردم ولی از بس صبحونه خورده بودم نمیتونستم نفس بکشم  

و امروز کلی کار مثبت انجام دادم که شامل جمع کردن لباس تابستونیها و گذاشتن لباس زمستونی ها بود بعدش هم یخچالمون رو برق انداختم و نشستم یک فیلم خیلی خوشگل دیدم به اسم the followers of war. توصیه میکنم حتما ببینینش 

الان هم منتظرم آقای شوهر بیاد بریم بیرون و دوری بزنیم.  

بعدا اضافه کرد: از بیرون که برگشتیم به مدت یکساعت گریه کردم و به خودم و خودم غر زدم. دیگه بریدم از بس حواسم به این بود که tsh من الان چند. تیروئید.... داره کارش رو درست انجام میده. دوز دارو مناسب هست. جواب آزمایشم چی میشه. دیگه  کم آوردم. خدا جونم کمکم کن آروم بشم دیگه بسمه دارم داغون میشم روانم قاط زده. دارم تبدیل میشم به یک آدم بی اعصاب که جنجگو کوهستانه. طفلکی آقای شوهر گناه داره و مجبور تحملم کنه و همش سعی میکنه آرومم کنه که البته دیشب نتیجه عکس داد و بیشتر گریه کردم. خلاصه اینکه تیروئید.... داره روی اعصاب من اسکی روی آسفالت میکنه

خوب میشم اما زمان میخواد.

اولین پست پاییزی

صبح اولین روز مهر ماه 

برایتان........

ﻳﻚ ﺑﺎﻍ ﺳﻼﻡ ...

ﻳﻚ ﺳﺒﺪ ﻣﺤﺒﺖ ...

ﻳﻚ ﺩﻧﻴﺎ ﻋﺸﻖ ...

ﻳﻚ ﻋﺎﻟﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ...

ﻳﻚ ﺩﺷﺖ ﻻﻟﻪ ...

ﻳﻚ ﺻﺤﺮﺍ ﻣﺴﺘﻲ

ﻳﻚ ﻛﻮﻩ ﺩﻭﺳﺘﻲ ...

ﻳﻚ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ....

ﻳﻚ ﺟﻬﺎﻥ ﺯﻳﺒﺎیی ...

ﻳﻚ ﺩﺍﻣﻦ ﻧﻴﻚ ﻧﺎﻣﻲ ...

ﻳﻚ ﻋﻤﺮ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﻱ ...

ﻳﻚ ﺗﺒﺴﻢ ﻧﺎﺯ ...

ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﻢ ...

ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ 

ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻟﺘﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ،،،،،، 

روزه اول پاییز پر از معجزه لبخند...