مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

۹۷ روزگی

این چند روز یعنی از ۴ شنبه تا الان خونه ی مامانم موندم دلم برای خونمون تنگ شده ولی اجبارا نمیشه رفت اقای شوهر از جمعه مریض شده بدددددد و مجبور شدیم به خاطر کوشان بزاریمش تو قرنطینه . کوشان حالش بهتر شده اما فکر میکنم هنوز ضعف مسکنها رو داره . دیشب هر یکساعت یکبار بیدار میشد و کمی ممی میخورد میخوابید و دوباه از اول  و خیلی هم عرق کرده بود کلا سیستم خوابش ریخته بهم و کم خواب شده. لپهای کوچولوش که به سختی جمعشون کرده بود از بین رفتن و کوشانم لاغر شده. 

امروز ۹۷ روز از باهم بودنمون میگذره هر روز که جلوتر میریم انگار روزها سریعتر میگذرن دوست ندارم  زود بزرگ شی مامانی دلم میخواد به ارومی روزهای زیبای کودکیت رو طی کنی . دیروز روز کودک بود و من قرار بود برم بیرون و برای کوشان یک هدیه یی بخرم اما نشد و نتونستم برم بیرون. یکی طلبت مامانی. کوشان دیگه هوشیارتر شده تا دلتون بخواد بازیگوش کنجکاو و خنده رو . از طرح گلدار  و چهارخونه خوشش میاد و وقتی میبینه تموم سعیش رو میکنه تو دستش بگیره و با همه وجودش تمرکز میکنه. 

نظرات 5 + ارسال نظر
مونا شنبه 24 مهر 1395 ساعت 10:57 http://mona.special.ir

کوثر جمعه 23 مهر 1395 ساعت 23:43

خب خدارو شکر

قربونت برم

کوثر پنج‌شنبه 22 مهر 1395 ساعت 17:20

پس من دیر پستتو دیدم

اقای شوهر خوب شد اومدم خونمون

کوثر چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت 22:26

ایشالله زود تر بر میگردی خونه ی خودت

برگشتم

الهه یکشنبه 18 مهر 1395 ساعت 16:39 http://elahesong.blogsky.com

سلام اجی خوبی ان شاءالله حالپسرت وهمسرت زود خوب میشن اجی

سلام عزیزم. انشالله

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.