ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
اول از همه خدایا شکرت برای تموم نعمتهایی که بهمون دادی و بقیش هم تو راه.
امروز دقیقا ۳۰مهر ۹۵ هستش و یک ماه از فصل پاییز گذشت و من فقط نظارگر تغییر رنگ برگها از پشت پنجره خونمون بودم و همچنان بهت زده که چقدر زود مهر ماه تموم شد .
امروز ۱۰۹ روز از تولد کوشان میگذره و حسابی داره خوردنی میشه دستهاش تا مچ تو حلقشه به پاهاش توجه خاصی داره . رنگهای قرمز توجهش رو فوق العاده جلب میکنه. از هر پارچه ی برقی برقی خوشش میاد و با تموم وجود میخواد بگیرتش . علاقه زیادی به عینک داره و هر جا عینک ببینه تموم تلاشش رو میکنه بدستش بیاره. هنوز غلت نمیزنه تنبله پسرمون با کلی کمک یک نیمچه غلتی میزنه. هنوز کامل گردن نگرفته ولی علاقه زیادی داره بشینه و وقتی تو بغلمون تموم تلاشش رو میکنه بشینه حالا شده با لبخند با گریه راضیمون میکنه کمکش کنیم. عاشق مهمونی رفتن و بیرون رفتن وقتی مهمونی میریم خیلی اقا میشه و کلی در حال دید زدن خونه و وسایل خونه میزبان میشه وقتی هم که خیلی خجالت بکشه اویزونم میشه و بغلم قایم میشه. عاشق تموم حرکاتشم که همه رو با احتیاط انجام میده و منتظر میشه نتیجش رو ببینه بعد وارد عمل میشه و هی تکرارش میکنه. دیروز یک دونه توپ براش باد کردم و با اون کلی مشغول بود و با پاهاش کنترلش میکرد وقتی میخواستم ازش فیلم بگیرم دیگه انجام نمیداد و به من خیره میشد.
دیگه کاملا قهقه میزنه وقتی سر کیف باشه و باهاش بازی میکنم و قلقلکش میدم غش میکنه از خنده وقتی دیگه انجام نمیدم ترغیبم میکنه دوباره باهاش بازی کنم. کوشان عاشق بازیه و کتاب خوندنش و وقتی بغض میکنه سریع براش حسنی رو میخونم اونم یادش میره میخواسته گریه کنه. یکی از بازیهای مورد علاقش اینه که میاد بغلم و برام بغض میکنه من قوربون صدقش میرم و میگم گریه نکن بعد سریع میخنده یعنی دارم باهات بازی میکنم و قهقه میخنده. چندبار اینکار رو تکرار میکنه و اخرش یادش میره بازیه و چنان گریه ی سر میده که گوش فلک کر میشه. در اینموقع نمیتونم با خنده ارومش نکنم و میخندم آی میخندم.
خدا رو شکر گریه های بی امونش تموم شده و باهم کنار اومدیم ساعت خوابش هم ای تنظیم شده و حدودا ۴ و ۶ بیدار میشه و شیر میخوره. خواب صبح هاشم خوبه بیدار میشه شیر میخوره میخوابه اما بعدازظهر اصلا خواب دوست نداره و فقط بازی میخواد.
این داستان دلبریها و بغض کردنها همچنان ادامه داره و من با تموم وجودم این لحاظات رو درک میکنم و قربون صدقه ش میرم. از خدا میخوام تموم زنهای سرزمینم این طعم شیرین و لذت بخش و در عین حال کار سخت رو تجربه کنن . امین
دوست داشتین بمنم رمز بدین
بهتون رسید
ان شاء الله
به عاشق اقا کوشانم. قربونش برم باید منم دست بکار شم یه نامزد خوشگل واسش بیارم
خدا نگهدارش باشه
فدات شم عزیزم . زود تند سریع ببینم چه میکنی
پس چلا من رمز ندالم
وای چرا
رمز رمز رمز.... البته اگه دوست داری
بله که دوست دارم فرستادم
سلام عزیزم ماشاء الله آقا کوشان مردی شده .
خداروشکر که اوضاع خواب و بیداری داره نرمال میشه.
راستی من رمز رو گم کردم
انشالله
فرستادم برات
امیدوارم با تمام وجودم ک هرثانیه اتون لبخندباشه و کوشان مایه افتخارتون باشه:)
یعنی خیلی خوووشگل حس مادری بهم دست داده.منم میخام بهش دست بدم نمیشه:))))))
عزیزم مامان خوبی میشه در اینده
خداروشکر عزیزم به این روزهای شیرین. انشا..شیرین تر بشه وقسمت همه دوستانمون بشه
انشالله
سلام
چقدر زود گذشت این مدت و گوشان بزرگ شد باید خیلی از این لحظه ها لذت ببری
سلام هم دیر گذشت هم زود سخت بود اما عالی بود
عزیزدلم زنده باشه. علایق بچه ها چقدر شبیه همه.
قربونت برم مهربون اره حسابی شبیه همن
سلام اجی خوبی ان شاءالله که همیشه شاد و سلامت باشی کنار خانواده ات اجی خواهرزاده من زودتر غلت زدن رو شروع کرد اجی یعنی کوشان الان ۳ ماه و ۱۶ روزشه؟؟؟؟
ممنونم عزیزم. بله. سه ماه و ۱۶ روزشه