مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من
مامان آینده

مامان آینده

خاطرات من

روز مادر روز عشق مبارک

ممنون خوشگل مامان من رو لایق مادر بودن دونستی و اومدی پیشمون امسال اولین  روز مادر متفاوت منه و من غرق در خوشحالی و خوشبختیم خدا رو شکککککر . 

بچه عجیب ترین موجود دنیاست، مى آید، مادرت میکند، عاشقت میکند، رنجى ابدى را در وجودت میکارد. تا آخرین لحظه عمر عاشق نگهت میدارد و تمام...! بگمانم مادر بودن یک نوع دیوانگى است. وقتى مادر میشوى، رنجى ابدى بسراغت مى آید، رنجى نشات گرفته از عشق... مادر که مى شوى، میخواهى جهان را براى فرزندت آرام کنى، میخواهى بهترین ها را از آن او کنى. وقتى مى خزد، چهار دست و پا میرود، راه میرود و مى دود، تو فقط تماشایش میکنى و قلبت برایش تند مى تپد... از دردش نفست میگیرد. روحت از بیمارى اش زخم مى شود. مادر که مى شوى دیگر هیچ چیز جهان مثل قبل نخواهد بود. مادر که مى شوى، کس  دیگرى مى شوى کسى که وجودش پر از عشق و جنون و دیوانگى است... 

 روز مادر مبارک. روز عشق مبارک

این روزها

این روزها همه در حال بدو بدو و  انجام کارهای قبل از عید هستن و هرطور هست میخوان کارهاشون رو تموم کنن که با خیال اسوده به استقبال سال جدید برن. این هیاهوی اخر سال رو دوست دارم و بهم ارامش  و حس زنده بودن رو میده .  

کوشان این روزها شیطونتر شده و بازیگوشتر . همش سعی داره من رو دنبال کنه و بیاد بغلم قربونش برم. تا فرصتی گیر میاره میره سراغ اسباب بازیهاش و در یک چشم بهم زدن همه رو واژگون میکنه. عاشق روروئکشه و خوب باهاش حال میکنه . 

امسال اولین چهارشنبه سوری و اولین خونه تکونی رو باهم تجربه کرد. امان از دست نارنجکهای دست ساز که باعث شد عصرش از خونمون فرار کنیم و بریم خونه ی مامانم. 

  از امروز هم قرار چمدون ببندیم و بریم سفر خدا کنه کوشان اذیتمون نکنه و خودش اذیت نشه

از همین تریبون اعلام میکنم عاشقتونم.  و سال جدید پر از خیر و برکت الهی امین . 

اینم از کارهایی که این ماه انجام داده و من رو شادمان کرده:

اولین تلاش برای چهار دست و پا رفتن ۹۵/۱۲/۱

اولین بار که رقصید ۹۵/۱۲/۱

اولین بار که چغاله تغاله میزد ۹۵/۱۲/۴

 اولین بار که گوشیم رو گرفته بود دستش اونم تو خواب ۹۵/۱۲/۵

اولین بار که سنگک خورد ۹۵/۱۲/۷

اولین تلاشها برای حرف زدن ۹۵/۱۲/۸

اولین بار که دامنم رو گرفت و میکشید ۹۵/۱۲/۱۴

اولین بار که سرلاک خورد ۹۵/۱۲/۱۵

 اولین بار که کوشان ادای سرفه زدن بابا جونیش رو دراورد ۹۵/۱۲/۱۶

اولین  بار که از روی تشک تعویضش فرار کرد ۹۵/۱۲/۱۷

اولین بار که لیمو شیرین خورد ۹۵/۱۲/۱۸

اولین بار که با اغوشی باهم رفتیم بیرون ۹۵/۱۲/۲۱

اولین بار که پیشم تو تخت تا صبح خوابید  ۹۵/۱۲/۲۲

اولین بار که در کابینت رو خودش باز و بسته کرد ۹۵/۱۲/۲۴

اولین بار که پوزیشن چهار دست و پا برداشت ۹۵/۱۲/۲۶


۱۱روز مونده

امسالم داره تموم میشه باورش برام سخته سال ۹۵ برامون سال خوش یمنی بود سرتاسر خاطره زیبایی تجربه کردن احساسات جدید همه و همه باعث شدن سال ۹۵ بهترین سال عمرم بشه خدایا شکرت. 

این روزها تموم ساعتهام به کوشان اختصاص داره و  شبها وقتی میخوابه درحال جمع کردن وسایلشم و وقتی میام دراز میکشم میبینم چقدر خستم. اکثرا جلوی تلویزیون خوابم میبره و یکساعتی میخوابم بعد میریم  تو تختمون . شبها همچنان کوشان تو اتاقش میخوابه اما شبها نمیزاره خوب بخوابیم و حداقل ۲ بار بلند میشم و شیرش میدم. بقیش هم که سر زدن بهش هستش. صبحها اکثرا خوابالود بیدار میشیم و راس ساعت ۷/۵ بیدار باش داریم. شیطونیهاش خیلی بیشتر شده و هر روز یک حرکت تازه میزنه. عاشق رورویکش شده که البته با دکترش صحبت کردم و اوکی رو ازش گرفتم  . کوشانم مستقل میتونه بشینه. خوشگلی من عاشق بادکنکه و هر جا ببینه سریع میخواد بهش برسه . جعبه اسباب بازیش رو یک لحظه تنها نمیزاره و حداقل روزی دوبار خالیش میکنه. امان از دست اهن که به سختی میخوره و کلی باید باهاش بازی کنم تا گول بخوره. 

فعلا همین ها رو یادم مونده و ذهنم یاری نمیکنه . 

شبتون خوش.  

راستی روز زن هم بسیییییار مبارکتون باشه

دوستهای مهربونم بهتون سر میزنم و میخونمتون اما پیغامی نمیزارم  چون اکثرا وسط خوندنم باید برم سراغ کوشان.  به یادتون هستم و فراموشتون نکردم. دوستتون دارم

سلام اسفند

اسفند ؛ عینِ پنجشنبه هاست .

که همیشه صد بار قشنگ تَر از جمعه هاست .

اصلاً از همون شروعش قشنگه

حس بوى بهار از پشت پنجره 

و آفتاب گرم و بى جون از لاى پرده ها روى پوست سرد 

خونه ....

شور قشنگ چهارشنبه سورى

اسفند یعنى یک ساله دیگه

یعنى یک شانس دیگه 

خوش اومدى بهترین ماه سال

تنها ٢٩ روز مانده به آغاز سال جدید ... ❤

بهمن زیبا

این مدت  اصلا فرصت نمیشد بیام نت نه اینکه وقتم پر بود ها نه بخاطر اینکه بعدازظهرها نت نداشتم بیام . خلاصه اینکه این ماه پر از سوپرایز شدن توسط کوشان بود . شیطونیهای خوشمزش و من رو غرق در خوشبختی کردن   فعلا شدم مامان تمام وقت و اول صبح ها همیشه اول مشغول اماده کردن صبحونه و نهار کوشان بعضی از روزها خودم ساعت ۱۱ صبحونه میخورم اما اشکال نداره این روزها تکرار ناشدنیه.  دقیقا روز ۱۹دی بود که غذا خوردن رو با فرنی شروع کرد خیلی خوب بود از اون روز دیگه درگیر صبحونه نهار شام کوشان شدم.  

بعضی روزها واقعا کم میارم و دلم برای ساعتهای تنهاییم تنگ میشه اما وقتی کوشان همون موقع نگاهم میکنه برام میخنده یا بوسم میکنه تموم حسهای منفی ازم دور میشه  من میمونم و کوشان و یک عالمه حسهای زیبا و مادرانه.  خدا یا شکر .  

بعضی وقتها از نظر روحی کم میارم چرا واقعا نکنه مشکی دارم؟؟؟؟ 

شیطونک کاریهای کوشان 

اولین باری که جیغ جیغو شد ۹۵/۱۱/۲

اولین باری که  بابا یی رو خوب بوس میکرد ۹۵/۱۱/۳

اولین باری که برای مامان لوس میشد ۳۹۵/۱۱/۴

اولین باری که قل قلی شد ۹۵/۱۱/۵.  ۶ ماه و ۲۱ روزش بود 

اولین باری که جعبه اسباب بازیهاش جلوش بود و نشست بازی کرد ۹۵/۱۱/۸

اولین باری که برامون سخنرانی کرد۹۵/۱۱/۱۱ و گفت دَدَ

اولین باری که رو سر اقای پدر بالا اورد۹۵/۱۱/۱۲

اولین باری که  بوضوح دد گفت ۹۵/۱۱/۱۵. ❤️❤️❤️❤️

اولین بار که سوار روروئک شد و خوب پا زد ۹۵/۱۱/۲۲

اولین باری که بصورت بدو بدو با روروئک کل خونه رو خودش تنها رفت ۹۵/۱۱/۲۷

دوستتون دارم