-
احوالات من
دوشنبه 18 آبان 1394 10:03
این سه روز که دیگه تقریبا و نه کاملا فهمیدم میزبان یک فرشته کوچولو هستم سعی کردم ارامش خودم رو حفظ کنم و عجول نباشم البته بماند یک تقویم جلو دستم گذاشتم ببینم سونو قلب کی و تاریخش کی میشه یا مثلا ۱۲هفتگی چه تاریخی میشه خلاصه اینکه دارم سعی میکنم با موقعیت جدید خودم رو وفق بدم دیروز تموم مجله های نی نی رو اوردم و هرچی...
-
راهنماییم کنید
یکشنبه 17 آبان 1394 12:51
بالاخره آرزوی بی بی مثبت برام برآورده شد خدا رو شکر تموم اطلاعات ذهنی که داشتم بر باد رفته و چیزی یادم نیست. الان اگر دقیق بخوام بگم 4 هفته و 5 روزم شده. حالا سوالم اینه کی بایدبرم دکتر و کی سونو برای قب میده میشه سونو اولیه و سونو قلب رو با هم یکی کنم یا نه؟؟؟ بهتره همون هفته 6 برم سونو میشه راهنماییم کنید
-
مامان شدم!!!!
یکشنبه 17 آبان 1394 09:22
دیروز شنبه روز سرنوشت سازی برامون بود با آقای شوهر صبح دیروز رفتیم آزمایشگاه اما آقای شوهر توی آزمایشگاه نیومد خجالت میکشید خلاصه اینکه رفتم هم آزمایش تیتر دادم و هم تیروئید. و قرار شد جواب تیتر رو یکساعت دیگه بهم خبر بده در تموم راه سعی میکردم خودم رو خونسرد نشون بدم کار سختی بود دیدم یکساعت وقت دارم رفتم پیش مامیم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 آبان 1394 11:59
دوست جونیها میشه برام دعا کنید. تا شنبه خبر عالی بهتون بدم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 آبان 1394 10:18
تو دلم دارن رخت میشورن. استرس دارم و سر بهوا هستم
-
گیج میزنم
پنجشنبه 14 آبان 1394 10:16
-
روزهای گذرا
دوشنبه 11 آبان 1394 10:37
امروز صبح تقویم رو که نگاه کردم با این تاریخ روبرو شدم 1394/08/11 دلم هری ریخت پایین. یعنی 8 ماه از سال 94 گذشت و فقط 4 ماه مونده به سال 95 البته بماند که دوست دارم هر چی زودتر از نیمه دوم سال 94عبور کنم. این غر زدنی بود به علت سرعت بالای روزگار و بالا رفتن سنم. دیگه دیگه:1:جواب ازمایشهای کلی رو که چند وقت پیش داده...
-
عکس
شنبه 9 آبان 1394 19:32
چایی داغ بارون و پاییز گل های زیبا تقدیم به شما دوستهای گلم مه امروز صبح که چشم چشم رو نمیدید
-
مه
شنبه 9 آبان 1394 10:46
امروز صبح که از خواب بیدار شدم با صحنه عجیبی روبرو شدم مه خیلی خفنی بود طوری که اصلا نمیتونستی هیچ جا رو ببینی. به آقای شوهر میگم اولش فکر کردم مثل کارتون جادوگر شهر اوز خونمون جابجا شده و رفته بالای کوه. تا حدود ساعت 9:30 همچنان مه بود خیلی باحال بود. الانم هوا همچنان گرفتس. حیف باشه که مستقیم نمیتونم عکس بزارم قول...
-
سلام
شنبه 9 آبان 1394 09:58
سلام به خالق دایره هستی سلام به صبح زیبا سلام زندگی هر که با عشق بر این دایره پیوسته سلام مهر جویانه بدین قافله دل بسته سلام عشق رازیست که در ژرف دل دریائیست از دل و دیده به هر لوء لوء سربسته سلام صبح زیبا بر شما مبارک روزتون پر از شادیهای بی سبب دلتون گرم از آفتاب امید ذهنتون پر از افکار ناب و پاک قلبتون مملو از...
-
آرامش از نوع پاییزی
چهارشنبه 6 آبان 1394 12:59
امروز هوای شهرم بارونی ست. من هم خسته از مهمونداری شب قبل در حالیکه اکثر کارهام رو انجام دادم با یک چایی داغ توی تراس و روبروی بارون نشستم. در حالیکه از تی وی آهنگ ملایمی هم پخش میشه و من به صدای بارون گوش میدم و با خودم زمزمه میکنم زندگی چه زیباست. خدایا این آرامش رو از من و دوستهای خوبم نگیر بزار تموم دوستهام طمع...
-
دیروز و امروز من
یکشنبه 3 آبان 1394 17:13
دوستهای مهربونم عزاداری هاتون قبول. امیدوارم همیشه شاد و خندون باشید و به مراد دلتون برسید. من همیشه عاشق این مراسم عزاداری هستم و امسال هم طبق پارسال با آقای شوهر رفتیم دسته های عزاداری رو ببینیم اما قبلش چند کیلو از سیبهای باغ رو شستم گذاشتم داخل کیسه و با خودم بردم که بین عزاداران پخش کنم. یادم نبود نذر خاصی کردم...
-
متن زیبا
جمعه 1 آبان 1394 11:41
این مطلب تو اینستگرام از خانمی که از همسرش دلگیر بود کپی شده. ﭼﻘـــــــﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ... ﻣﻦ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﯾﻢ ! ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺣﺴﺎﺳﯽ ﺑﯿﻨﻤﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻘﺮﯾﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﻓﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ ﺯﻧﯿﻢ، ﺳﺮﺩ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺟﺪﺍﯾﯽ ... ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﻭ ﭘﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺩﺍﺩﻡ ... ﯾﮏ ﭘﺎﺳﺦ ﭘﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﮏ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺩﺍﺩ .. ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ...
-
فیلم
سهشنبه 28 مهر 1394 22:16
سلام دوست جونهای مهربون امیدوارم ایام به کامتون باشه. امروز بعدازظهر کلی سرم درد میکرد اما با روداری تموم نشستم و یک فیلم قشنگ دیدم به اسم. The city of life and death داستان فیلم مربوط به سالهای 1936 و جنگ بین چین و ژاپن بود و اصل داستان فیلم درباره روسپیگری های اجباری زنان چینی در طول جنگ بود که مجبورشون میکردن با...
-
یک اتفاق جدید
دوشنبه 27 مهر 1394 20:52
-
جالب و خواندنی
یکشنبه 26 مهر 1394 18:31
عروس قشنگم: من نه ماه بار فرزندى را در دل کشیدم تا به دنیا امد، شبهاى بسیارى تا صبح بالاى سرش بیدار بودم تا او اسوده بخوابد، وقتى زمین خورد و گریه کرد من اولین کسى بودم که اشکهاش رو پاک کردم، وقتى اولین بار مدرسه رفت این من بودم که پاى رفتن به خانه را بدون او نداشتم و تمام روز پشت در مدرسه برایش صبر کردم، وقتى اولین...
-
پاییز دوست داشتنی
یکشنبه 26 مهر 1394 12:09
سلامی به زیبای پاییز به شما دوستهای گلم. امیدوارم روزگارتون مثل پاییز هزار رنگ زیبا باشه. روز جمعه صبح آقای شوهر رفت کوه من هم خوابیدم اما دیدم از زیباییهای بیرون جا موندم درنتیجه برای خودم برنامه ریختم که نهار بریم بیرون غذا بخوریم بعد هم از اونجا بریم طبیعت گردی که قرعه به نام روستای زیبای ورکانه افتاد. خلاصه اینکه...
-
حال بد من
چهارشنبه 22 مهر 1394 16:00
دو روز افتادم تو خونه سرماخوردم بد جور هیچ کاری نمیتونم انجام بدم و فقط عطسه میکنم. دندانپزشکی رو کنسل کردم. فکر کنید دکتر داره آمپول سر کننده میزنه منم عطسه کنم خلاصه اینکه یک سرماخوردگی برنامه رو کنسل کرد میدونید کدوم برنامه رو میگم دیگه امروز آقای شوهر کلی مهربون شد و برام سوپ مخصوصش رو درست کرد و من هم با کمال میل...
-
عکس
دوشنبه 20 مهر 1394 11:50
این عکس درخت سیب دوست داشتنی ماست
-
تصمیم جدید
شنبه 18 مهر 1394 20:17
سلام وبلاگ دوست داشتنی من و همینطور سلام به دوستهای مهربونم. این چند روز اخیر بد جور ذهنم درگیر بود و اصلا دوست نداشتم کاری انجام بدم چند شب نخوابیدم تا جواب سوالهای رو پیدا کردم اول اینکه چهارشنبه گذشته از محل کار بهم پیشنهاد دادن قسمت بازاریابی رو بعهده بگیرم اما من از این قسمت خوشم نمیاد و احتمالا ردش کنم چون البته...
-
روزمرگی های من
سهشنبه 14 مهر 1394 19:28
خبری نیست مگر روزمرگیهای هر روز من. بعضی از اوقات دقت کردید زندگی روی ریتم ثابتی قرار داره و آروم جلو میره دقیقا منهم توی این نقطه قرار دارم. الان همه چی ارومه آروم. حوصلم سر رفت. روزهای کسل کننده ی هستش. موندم چطور خودم رو سرگرم کنم. همچنان وضعیت کار که چه بگم شغل پاره وقت من هنوز معلوم نیست در کدوم مرحله هستش....
-
تجربه جدید من
شنبه 11 مهر 1394 10:00
یک شکلک پاییزی بامزه عیدتون مبارک دوستهای مهربونم جمعه ظهر اقای شوهر برای شرکت در سمیناری با برادرش رفتن تهران من هم میخواستم برم اما نشد دیدم خیلی خسته میشم دوشنبه هم دوباره باید برم تهران پس من دیگه باهاشون نرفتم .اما خب تنها میموندم اشکالی نداشت تجربه جدیدی میشد برام پس ازاین فرصت استقبال کردم بعد از اینکه اقای...
-
بازیگوشی
چهارشنبه 8 مهر 1394 20:13
امروز بالاخره طی یک اقدام غافلگیرانه از سرکار هماهنگ کردم و با اقای شوهر رفتیم گردو و بادوم خریدن و البته من به خواستم رسیدم و نهار رو در هوای پاییزی خوردیم جاتون خالی هوا عالی بود . خلاصه از ساعت یک رفتیم و ساعت 8 شب برگشتیم خرد و خاکشیر شدم اما به یاد قبلا که با اقای شوهر از این بازیگوشی ها نجام میدادیم. خلاصه اینکه...
-
خستگی مضاعف
سهشنبه 7 مهر 1394 20:36
امروز کلا نت نداشتم ولی بجاش تا دلتون بخواد کار داشتم هلاک شدم از بس سبزی پاک کردم. شستم. بسته بندی کردم طبق معمول هم جو گیر همه رو باهم میخریم. خلاصه اینکه الان کاهوها وسط آشپزخونه مونده. هنوز لباسها رو جمع نکردم خلاصه اینکه کلی کارهام مونده و انجام ندادم. نمیدونم چرا اینقدر سبزی پاک کردنم طول میکشه یک کیلو سبزی 2...
-
سخن پراکنده
دوشنبه 6 مهر 1394 12:28
روزها از پی هم میگذرند اما من تا الان از پاییز هیچی نفهمیدم. دلم برای بازیگوشی و شیطونی تنگ شده حتما باید به آقای شوهر پیشنهاد بدم بریم تو طبیعت و کمی وقت بگذرونیم خبر خاصی ندارم جز روزمرگیهای هر روزم. البته از شنبه عصر رفتم مغازه پیش آقای شوهر وقتی برگشتیم خونه از خستگی غش کردم اما دیروز که رفتم بهتر بود و کمتر خسته...
-
عکس زنان!!!
جمعه 3 مهر 1394 23:17
وقتی عکس همسرم را زیر سینی چای پنهان کردم! دکتر فردین علیخواه(جامعهشناس): خواهش میکنم این مطلب را با گرایشهای سیاسی خودتان تحلیل نکنید. همه ایرانی هستیم و داریم درباره یک مسأله اجتماعی مملکتمان حرف میزنیم. یک روز در کلاس آسیبشناسی اجتماعی و در بحث از "خانواده و طلاق"، از دانشجویانم درباره تعداد فرزندان...
-
روزی که گذشت2
پنجشنبه 2 مهر 1394 20:11
عیدتون مبارک دوست جونهام عاشقتونم. از دیشب دپرس بودم. چرا که هر دوست قدیمی که میدیدم ازم سوال میپرسید وای خدای من چرا اینهمه چاق شدی ( البته من واژه تپل رو ترجیح میدم) و من باید کلی لبخند بزنم و بگم تیروئید...... قاط زده به اون خاطره حالا دپسرگی گرفتم من که اینهمه برام مهم بود چرا اینجوری شده و کاری نمیتونم انجام...
-
اولین پست پاییزی
چهارشنبه 1 مهر 1394 10:32
صبح اولین روز مهر ماه برایتان........ ﻳﻚ ﺑﺎﻍ ﺳﻼﻡ ... ﻳﻚ ﺳﺒﺪ ﻣﺤﺒﺖ ... ﻳﻚ ﺩﻧﻴﺎ ﻋﺸﻖ ... ﻳﻚ ﻋﺎﻟﻢ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ ... ﻳﻚ ﺩﺷﺖ ﻻﻟﻪ ... ﻳﻚ ﺻﺤﺮﺍ ﻣﺴﺘﻲ ﻳﻚ ﻛﻮﻩ ﺩﻭﺳﺘﻲ ... ﻳﻚ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ .... ﻳﻚ ﺟﻬﺎﻥ ﺯﻳﺒﺎیی ... ﻳﻚ ﺩﺍﻣﻦ ﻧﻴﻚ ﻧﺎﻣﻲ ... ﻳﻚ ﻋﻤﺮ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﻱ ... ﻳﻚ ﺗﺒﺴﻢ ﻧﺎﺯ ... ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﻳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﻢ ... ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﻟﺘﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ،،،،،، روزه...
-
استرس دارم
سهشنبه 31 شهریور 1394 20:00
دارم از استرس خفه میشم. اصلا و ابدا آرامش روانی ندارم. با دکتر غددم تماس گرفتم جواب نداد منشیش گفت باید بیایید مطب از اونور هم آقای شوهر میگه نه برای چی بریم آخه من تا دکترم رو نبینم آروم نمیشم ولی نمیتونم تا 25 آبان هم صبر کنم که وقت دکترم بشه امروز دوست نداشتم نهار درست کنم هر کاری کردم دلم نمیخواست قرار شد نهار...
-
جواب آزمایشها
دوشنبه 30 شهریور 1394 19:14
من الان نیمه خوشحالم. حالا چرا نیمه خوشحال چون امروز بالاخره آزمایشهای قبل از بارداری تکمیل شد و سونو رو هم انجام دادم. چقدر سونو سخته کلی آب خوردم و دیگه به هیچ عنوان نمیتونستم حرکت کنم هلاک شدم تا نوبتم شد فکر کنم 2 ساعت معطل بودم تا بالاخره رفتم داخل. وقتی سونو رو انجام داد هی ازم میپرسید این ماه قرص استفاده کردی...